- من « دوشيزه مکرمه » هستم، وقتي زن ها روي سرم قند مي سابند و همزمان قند توي دلم آب مي شود....!
- من در ماه اول عروسي ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمي، عزيزم،عشق من، پيشي، قشنگم، عسلم و...» هستم...!
- من « مجيد » هستم، وقتي در ايستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد مي ايستد و شوهرم مرا از پياده رو مقابل صدا مي زند...!
- من « مامي » هستم، وقتي دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازي مي کند...!
- من « زنيکه » هستم، وقتي مرد همسايه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشينش در پارکينگ مي شنود...!
- من « يک کدبانوي تمام عيار » هستم، وقتي شوهرم آروغ هاي بودار مي زند و کمربندش را روي شکم برآمده اش جابه جا مي کند...!
- من در فريادهاي شبانه شوهرم، وقتي دير به خانه مي آيد، چند تار موي زنانه روي یقه کتش است و دهانش بوي سگ مرده مي دهد، «سليطه» هستم....!
- من « ننه » هستم، وقتي شليته مي پوشم و چارقدم را با سنجاق زير گلويم محکم مي کنم و نوه ام خجالت مي کشد به دوستانش بگويد من مادربزرگش هستم... به آنها مي گويد من خدمتکار پير مادرش هستم...!
- من « مرحومه مغفوره » هستم، وقتي زير يک سنگ سياه گرانيت قشنگ خوابيده ام و احتمالاً هيچ خوابي نمي بينم....!
- من « والده مکرمه » هستم ، وقتي اعضاي هيات مديره شرکت پسرم براي خودشيريني بیست آگهي تسليت در بیست روزنامه معتبر چاپ مي کنند...!
من کی هستم...؟! |
- من « ضعيفه » هستم، وقتي ريش سفيدهاي فاميل مي خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگيرند...!
- من « زوجه » هستم، وقتي شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضي دادگاه خانواده قبول مي کند به من و دختر شش ساله ام ماهيانه فقط بيست و پنج هزار تومان ، بدهد..!
- من « سرپرست خانوار » هستم، وقتي شوهرم چهار سال پيش با کاميون قراضه اش از گردنه حيران رد نشد و براي هميشه در ته دره خوابيد...!
- من « خوشگله » هستم ، وقتي پسرهاي جوان محله زير تير چراغ برق وقت شان را بيهوده مي گذرانند...!
- من «مادر فولادزره» هستم، وقتي بر سر حقوقم با اين و آن مي جنگم.
مادرم مرا به خان روستا «کنيز» شما معرفي مي کند..!
- من «بي بي» هستم، وقتي تبديل به يک شيء آرکائيک مي شوم و نوه و نتيجه هايم تيک تيک از من عکس مي گيرند...!
- من «مادر» هستم، وقتي مورد شماتت همسرم قرار مي گيرم چون آن روز به يک مهماني زنانه رفته بودم و غذاي بچه ها را درست نکرده بودم.
- من «ماماني» هستم، وقتي بچه هايم خرم مي کنند تا خلاف هايشان را به پدرشان نگويم...!
- من «بانو» هستم، وقتي از مرز پنجاه سالگي گذشته ام و هيچ مردي دلش نمي خواهد وقتش را با من تلف بکند...!
- من در محاوره ی ديرپاي اين کهن بوم ؛ «دليله محتاله، نفس محيله مکاره، مار، ابليس، شجره مثمره، اثيري، لکاته و...» هستم. دامادم به من «وروره جادو» مي گويد...!
حاج آقا مرا «والده» آقا مصطفي صدا مي زند..!
من کیستم...؟!
- نقد زندگی تاریخی حضرت محمد
- جن در قرآن و اسلام
- تناقضات قران
- آیا حضرت محمد معصوم بوده؟
- غدیرخم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر