google-site-verification: google8efedb6bc01a9601.html کانون بی خدایان و ندانم گرایان: راسل
‏نمایش پست‌ها با برچسب راسل. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب راسل. نمایش همه پست‌ها

۱۴ آذر ۱۳۹۶

مناظره لرد برتراند راسل و فردریک کاپلستون (تجربه دینی)

برتراند راسل و فردریک کاپلستون معروف در سال ۱۹۴۸ در رادیو بی‌بی‌سی با یکدیگر مناظره ای انجام دادند در مورد وجود خدا. نیاز به توضیح نیست که راسل در مقابل خدا موضعش ندانم‌گرایانه (لاادری‌) است و کاپلستون موضعش مثبت.


مناظره لرد برتراند راسل و فردریک کاپلستون

مبحث : تجربهٔ دینی 

⭕️ کاپلستون: بله. چطور است که من چند کلمه ای درباره تجربه دینی بگویم و بعد به اخلاق بپردازیم؟ من تجربه دینی را به عنوان دلیل قاطع وجود خدا در نظر نمی گیرم ، بنابراین شیوه بحث ما کمی تغییر پیدا خواهد کرد. ولی فکر میکنم که میتوان گفت که بهترین توجیه حال یا تجربهٔ دینی ، وجود خداست. منظور من از تجربه دینی فقط یک حال خوش نیست ، منظور من آگاهی آمیخته با عشق ولی غیر مشخص است نسبت به چیزی که به نظر صاحب تجربه ناچارا بیرون از وجود خود او مینماید ، چیزی که از حد همه موضوعات تجربهٔ عادی فراتر میرود ، چیزی که نمیشود تصویر یا تصورش را مشخص کرد ولی در عین حال شک کردن در واقعیت آن هم غیر ممکن است - دست کم در زمان ادامه آن حال. من میگویم که این حال را نمیتوان به طور کافی و وافی و بدون سقط مطلب و فقط به طریق ذهنی توجیه کرد. دست کم آسان ترین توجیه آن تجربه واقعی و‌ اساسی این است که فرض کنیم آن تجربه یک علت عینی دارد. 

 🔴 راسل: در جواب این طرز استدلال باید بگویم که اصولا استدلال از حالات ذهنی خودمان به چیزی در خارج از ما کار خیلی خطرناکی است. حتی وقتی هم که همهٔ ما اعتبار چنین استدلالی را تصدیق کنیم ، به نظر من فقط به واسطه اجماع افراد بشر است که صحت آن را احساس میکنیم. اگر جماعتی در یک اتاق باشند و ساعتی هم در آن اتاق باشد، همه افراد آن جماعت آن ساعت را میبینند. این نکته که همه ساعت را می بینند باعث میشود که افراد آن جماعت فکر کنند که درمورد ساعت دچار توهم نیستند. در صورتی که این حالات دینی معمولا خیلی خصوصی هستند. 

⭕️ کاپلستون: بله ، همین طور است‌. من فقط درباره وجد و حال عرفانی بالاخص صحبت میکنم و به هیچ وجه آن احوالی را که تصورات و توهمات نامیده میشود داخل بحث نمیکنم. منظور من فقط تجربه ای است که انسان نسبت به یک امر متعال پیدا میکند ، یا نسبت به چیزی که یک امر متعال بنظر میرسد، و کاملا هم قبول دارم که این تجربه قابل تعریف نیست. به یاد دارم جولیان هاکسلی در یک سخنرانی میگفت که حال دینی یا عرفانی درست مثل عاشق شدن و لذت بردن از شعر و نقاشی واقعیت دارد. خوب ، من فکر میکنم که وقتی ما از شعر و نقاشی لذت میبریم از اشعار معین و پرده های معین لذت میبریم. و خوب وقتی هم که عاشق میشویم عاشق یک آدم معین میشویم ، نه عاشق هیچکس ...

🔴 راسل: ببخشید که توی حرف شما میدوم ، به هیچ وجه همیشه اینطور نیست. رمان نویس های ژاپنی فقط وقتی از محبوبیت خودشان خاطر جمع میشوند که عدهٔ زیادی از مردم بخاطر دختر قهمرمان داستان ، که خیالی است ، خودکشی کنند. 

⭕️ کاپلستون: خب دربارهٔ این اتفاقاتی که در ژاپن می افتد من باید بگویم که توضیح اینها بر عهده راوی است. من خوشبختانه باید عرض کنم که خودکشی نکرده ام ، ولی در برداشتن دو قدم مهم در زندگی خودم قویا تحت تأثیر دو کتاب شرح حال قرار گرفته ام. اما باید بگویم که بین این تأثیری که این کتاب ها بر من داشته اند و حال عرفانی بالاخص کمتر شباهتی وجود دارد. یعنی البته تا آن حد که یک شخص خارجی میتواند تصوری از این حال داشته باشد. 

🔴 راسل: خوب ، پس منظور من این است که ما خدا را نباید با قهرمانان یک رمان در یک ردیف قرار دهیم. شما قبول دارید که خدا با قهرمان داستان فرق دارد؟
⭕️ کاپلستون : البته قبول دارم ، ولی من میگویم که بنظر نمیرسد که بهترین توجیه ،توجیه ذهنی محض باشد ، البته در مورد اشخاصی که با زندگی چندان ارتباطی ندارند توجیه ذهنی کاملا ممکن است ، یعنی در مورد اشخاص خیالاتی و متوهم و غیره. اما وقتی به عرفای به اصطلاح ناب میرسیم ، مثل فرانسیس قدیس ، وقتی که با حالی روبرو میشویم که محبت سرشار و جوشان و خلاق از آن حاصل میشود ، به نظر من بهترین توجیه این حال این است که به وجود یک علت عینی برای آن قائل شویم. 

🔴 راسل: من به صورت جزمی نمیگویم که خدا نیست. من میگویم که ما نمیدانیم که هست. آنچه را عرفا در این باب نقل کرده اند من فقط میتوانم به همان صورتی تلقی کنم که دیگران در ابواب دیگر نقل کرده اند ، و من می بینم که انواع و اقسام مطالب را اشخاص اشخاص نقل میکنند ، و یقین دارم که شما به وجود جن و غول و این قبیل چیزها قائل نیستید - و حال آنکه راجع به این موجودات هم اشخاص عینا به همان لحن و اعتقاد سخن گفته اند. و شخص عارف اگر تصوراتش صادق باشد لابد میداند که شیاطین هم وجود دارند. ولی من نمیدانم که وجود دارند. 

⭕️ کاپلستون: ولی مسلما در مورد شیاطین بیشتر صحبت از اشخاص است که شیطان و فرشته و غیره به نظرشان آمده است. من این قبیل توهمات بصری را کنار میگذرام، چون به نظرم آنها قطع نظر از آن امر عینی که ظاهرا دیده میشود ، قابل توجیه هستند. 

🔴 راسل: ولی آیا شما فکر نمیکنید که موارد فراوانی را نقل کرده اند که اشخاص معتقد بوده اند که شیطان در قلب آنها با آنها حرف زده است، درست همانطور که عرفا میگویند خدا با آنها حرف زده است - مقصودم ظاهر شدن اشباح خارجی نیست. مقصودم تجربهٔ ذهنی محض است، این نوع تجربه ظاهرا نظیر همان تجربه ای است که عرفا از خدا پیدا میکنند. و‌من نمیفهمم از آنچه که عرفا درباره خدا میگویند چطور میتوان برهانی بیرون کشید که به همان اندازه در مورد شیطان هم مصداق نداشته باشد. 

⭕️ کاپلستون: البته من کاملا قبول دارم که مردم تصور کرده اند یا اندیشیده اند که صدای شیطان را شنیده اند یا اینکه او را دیده اند. ولی من گمان نمیکنم که اشخاص مدعی شده باسند که شیطان را درست به همان کیفیتی تجربه کرده اند که عرفا دربارهٔ خدا میگویند. مثلا یک نفر غیر مسیحی مثل فلوطین را در نظر بگیرید. فلوطین اذعان دارد که این تجربه غیر قابل تبیین است، موضوع این تجربه موضوع عشق است و لذا باعث وحشت و اشمئزاز نیست. و نتیجه این تجربه ، یا عرض کنم که اعتبار این تجربه ، از روی سوابق زندگی فلوطین معلوم میشود. اگر ما گفتهٔ فرفریوس دربارهٔ مهربانی و نیک خواهی فلوطین را باور داشته باشیم ، لااقل معقول تر این خواهد بود که بگویین فلوطین چنین تجربه ای داشته است. 

🔴 راسل: این نکته که فلان اعتقاد از لحاظ اخلاقی تأثیر خوبی بر شخص داشته باشد به هیچ وجه دلیل بر صحت آن اعتقاد نمیشود. 

⭕️ کاپلستون: نخیر ، اما اگر بتوان ثابت کرد که آن عقیده باعث آثار خوب در زندگی آن شخص بوده است ، من آن را قرینه ای  در تأیید یک حقیقت خواهم دانست ، لااقل در تأیید قسمت مثبت آن عقیده ، نه دلیل بر اعتبار کل آن. در هر صورت من کیفیت زندگی را به عنوان دلیل صداقت و صحت عقل شخص عارف عنوان کردم ، و ‌نه به عنوان صحت و صدق عقاید او. 

🔴 راسل: ولی من حتی این را هم دلیل نمیدانم ، خود من تجاربی داشته ام که زندگیم را عمیقا تغییر داده اند. و لااقل در آن موقع فکر میکردم که این ‌تغییر در جهت بهتری بودی است. آن تجارب مهم بوده اند ، ولیکن دلیل بر وجود چیزی در خارج از خود من نمیشدند‌، و‌ اگر هم من تصور میکردم که دلیل چنین چیزی میشدند ، این نکته که تأثیر آنها بر من تأثیر سالمی بود ، گمان نمیکنم دلیل بر این‌ میشد که من حق دارم.


⭕️ کاپلستون: نخیر ، ولی من گمان میکنم که آن تأثیر خوب محک صداقت شما در نقل آن تجربه میتوانست باشد. لطفا به یاد داشته باشید که منظور من این ‌نیست که اقوال و ‌تعبیرات یک شخص عارف دربارهٔ احوال و تجارب عرفانی اش ‌نباید محل بحث و انتقاد باشد. 

🔴 راسل: پر واضح است که وقتی که یک جوان دربارهٔ فلان مرد بزرگ تاریخ مطالعه میکند این کار ممکن است در شخصیت آن جوان تأثیر خوب فراوان داشته باشد - و اغلب هم دارد - و آن مرد بزرگ ممکن است افسانه باشد و وجود خارجی نداشته باشد ، ولیکن تأثیر خوب او در جوان مثل این است که وجود خارجی داشته باشد. از این قبیل آدم ها داریم. مثلا «پلوتارخ» در کتاب «حیات مردان نامی» شرح حال لیکورگوس را آورده است ، لیکورگوس قطعا وجود نداشته است ولی انسان ممکن ‌است تصور کند که لیکورگوس وجود داشته است و ‌سخت تحت تأثیر شرح کارهای او قرار بگیرد. در همچو موردی ‌انسان تحت تأثیر چیزی قرار گرفته استکه مورد عشق و محبت انسان است ، اما این چیز یک چیز موجود نخواهد بود. 

⭕️ کاپلستون: من در این نکته البته با شما کاملا موافقم که انسان ممکن است تحت تأثیر قهرمان یک داستان قرار بگیرد. بدون آنکه وارد این مطلب بشویم که آن چه ‌چیزی است که آدم را تحت تأثیر قرار میدهد ( و به عقیده من این چیز یک ارزش واقعی است ) من گمان میکنم که وضع آن آدم با شخص عارف فرق دارد. بالاخره آن آدمی که تحت لیکورگوس قرار گرفته این احساس مقاومت ناپذیر را ندارد که انگار با واقعیت نهایی تماس پیدا کرده است.  

🔴 راسل: من گمان نمیکنم که شما در خصوص آن شخصیت های تاریخی - یعنی آن شخصیت های غیر تاریخی تاریخ - منظور من را درست متوجه شده باشید.من آن چیزی را که شما اسمش را تأثیر بر روی آدم میگذارید فرض نمی گیریم.فرضمن این است که جوانی که شرح حال شخص را مطالعه میکند و تصور میکند که واقعیت دارد آن شخص را دوست میدارد - و وقوع چنین چیزی خیلی آسان است ، و مع هذا آن جوان یک شبح را دوست داشته است. 

⭕️ کاپلستون: اینکه جوان ما یک شبح را دوست داشته است به یک معنی کاملا صحیح است ؛ منظورم این معنی است که جوان فلان یا بهمان را دوست داشتهه است که وجود ندارد ، اما در عین حال به عقیده من شبح از حیث شبح بودن ‌نیست که انسان دوست میدارد. جوان یک ارزش واقعی را ادراک میکند ، یک اندیشه را ادراک میکند که در نظر او اعتبار عینی دارد و این است آن چیزی که محبت جوان را بر می انگیزد. 

🔴 راسل: به همان معنایی که قبلا در مورد قهرمانان داستان گفتیم. 

⭕️ کاپلستون: بله ، به یک معنی انسان یک شبح را دوست میدارد - این کاملا درست است ، اما به یک معنی دیگر انسان چیزی را دوست میدارد که برای او پر حکم یک ارزش است.




مناظره لرد برتراند راسل و فردریک کاپلستون (برهان اخلاقی)

برتراند راسل و فردریک کاپلستون معروف در سال ۱۹۴۸ در رادیو بی‌بی‌سی با یکدیگر مناظره ای انجام دادند در مورد وجود خدا. نیاز به توضیح نیست که راسل در مقابل خدا موضعش ندانم‌گرایانه (لاادری‌) است و کاپلستون موضعش مثبت.

مبحث : برهان اخلاقی

🔴 راسل: شما حالا دارید میگویید که منظور از خدا عبارت است از هر آنچه خوب است یا حاصل جمع خوبی ها ، یا منظومه چیز های خوب، و ‌لذا وقتی که فلان جوان فلان چیز خوب را دوست میدارد ، در حقیقت خدا را دوست میدارد. آیا منظور شما همین است؟ چون اگر همین باشد محتاج به کمی استدلال خواهد بود. 

⭕️ کاپلستون: منظور من البته این نیست که خدا ، به آن معنی که طرفداران وحدت وجود میگویند ، حاصل جمع یا منظومهٔ همه چیز های ‌خوب است ؛ من وحدت وجودی‌ نیستم ، ولیکن عقیده دارم که هر امر خوبی لحمه ای از ذات الهی است و از ذات الهی ناشی میشود ، به طوری که ، به یک معنی ، آن آدمی که امر حقیقتا خوب را دوست میدارد ، خدا را دوست میدارد ، ولو ‌اینکه اصلا به خدا توجهی نداشته باشد. ولی البته قبول دارم که اعتبار این تعبیر از رفتار فرد ، مسلما متکی بر قبول وجود خداست. 

🔴 راسل: بله ولی این‌ همان مطلبی است که باید اثبات شود. 

⭕️ کاپلستون: همین طور است ، و من برهان مابعدطبیعی را وافی به این مقصود میدانم، منتها ما در این خصوص اختلاف نظر داریم. 

🔴 راسل: ملاحضه کنید ، من به نظرم بعضی چیز ها خوبند و بعضی چیز های دیگر بد اند. من چیز هایی را که خوبند ، چیز هایی که گمان میکنم خوبند ، دوست میدارم و از چیز هایی که گمان میکنم بد اند بیزارم. من نمیگویم که این چیز ها به این دلیل خوبند که در خوبی ذات الهی سهیم اند. 

⭕️ کاپلستون: درست ، ولی توجیه شما برای تمایز خوبی و بدی چیست؟ یا اینکه این تمایز را چگونه به نظر می آورید؟ 

🔴 راسل: توجیه من در این خصوص بیش از توجیه تمایز بین آبی و زرد نیست. توجیه من برای تمایز بین آبی و‌ زرد چیست؟ من‌ میبینم که این دو با هم فرق دارند. 

⭕️ کاپلستون: خوب ‌من قبول دارم ، این توجیه بسیار عالی است ، شما آبی و زرد را از راه دیدن تمیز میدهید ، خوبی و بدی را از چه راهی تمیز میدهید؟ 

🔴 راسل: از راه احساس

⭕️ کاپلستون: از راه احساس. خوب ‌، من هم همین را میخواستم بدانم. شما فکر میکنید که خوبی ‌و‌ بدی فقط به احساس شما راجع اند؟ 

🔴 راسل: خوب ، چرا یک چیز ‌زرد به نظر میرسد و‌یک چیز آبی. من از دولت سر فیزیکدان ها میتوانم به این سؤال تا کمابیش جواب بدهم. در خصوص اینکه چرا من یک چیز را خوب میدانم و یک چیز دیگر را بد ، احتمالا جوابی از همین قبیل هست ، منتها هنوز به آن صورت حلاجی نشده است و من نمیتوانم چنین جوابی به شما بدهم‌. 

⭕️ کاپلستون: خوب ، بگذارید طرز رفتار فرمانده بازداشتگاه بلزن را به عنوان مثال در نظر بگیریم. این طرز رفتار به نظر من و شما نامطلوب میآید. در نظر آدولف هیتلر ظاهرا این رفتار خوب و مطلوب بوده است ، تصور میکنم که شما ناچار خواهید‌ بود اذعان ‌کنید که این طرز رفتار برای هیتلر خوب بوده است و‌ برای شما بد. 


🔴 راسل: نه من تا حد پیش نمیروم. منظور این است که به نظر من مردم ممکن است در این مورد هم مثل سایر موارد اشتباه کنند‌. اگر شما یرقان داشته باشید چیزهایی را زرد میبینید که زرد نیستند. شما اشتباه میکنید.

⭕️ کاپلستون: بله آدم ممکن است اشتباه کند ولی اگر قضیه فقط مربوط به عاطفه و احساس باشد باز هم آدم اشتباه میکند؟ هیتلر قطعا تنها کسی بود که میتوانست در خصوص عواطف خودش حکم کند.

🔴 راسل: کاملا صحیح  است که بگوییم آن طرز رفتار موافق عواطف هیتلر بود. اما در خصوص تأثیر آن در میان دیگران چیزهای مختلف میتوان گفت. میتوان گفت که اگر فلان چیز فلان تأثیر را بر عواطف هیتلر دارد ، آن وقت خود هیتلر تأثیر کاملا متفاوتی بر عواطف دیگران دارد. 

⭕️ کاپلستون: قبول. پس در این صورت هیچ محک عینی خارج از احساسات برای محکوم کردن طرز رفتار فرماندهٔ بلزن وجود ندارد؟ 

🔴 راسل: نه بیش از آنچه برای آدم کور رنگ وجود دارد ، که عینا در همچو وضعی است. ما آدم کور رنگ را چرا عقلا محکوم میکنیم؟ نه برای این است که در اقلیت است؟ 

⭕️ کاپلستون: من میگویم برای اینکه همچو آدمی فاقد یک چیزی است که قاعدتا جزء طبیعت آدم است. 

🔴 راسل: بله ، اما اگر در اکثریت بود همچو حرفی نمیزدیم؟ 

⭕️ کاپلستون: پس شما میگویید که خارج از احساس هیچ محکی وجود ندارد که ما به کمک آن تمایز بین رفتار فرماندهٔ بلزن و مثلا «سر استافورد کریپس» یا «اسقف کانتربوری» را از هم تمیز بدهیم؟ 

🔴 راسل: احساس در اینجا قدری بیش از اندازه ساده شده است. ما باید اثرات اعمال و احساسات خودمان نسبت به آن اثرات را هم به حساب بیاوریم. میشود اینطور استدلال کرد که فلان نوع رویداد ها از نوعی هستند که آدم دوست دارد و بهمان نوع از نوعی که آدم دوست ندارد. بعد باید اثرات اعمال را به حساب بیآورید. شما خیلی راحت میتوانید بگویید که اثرات اعمال فرماندهٔ بلزن دردناک و نامطبوع است. 

⭕️ کاپلستون: موافقم، برای همهٔ آدم های بازداشتگاه خیلی دردناک و نامطبوع بوده است. 

مناظره لرد برتراند راسل و فردریک کاپلستون

🔴 راسل: بله ، ولی نه تنها برای آدم های بازداشتگاه بلکه برای آدم های بیرون هم که دربارهٔ این اعمال فکر کرده اند دردناک بوده است. 

⭕️ کاپلستون: بله، در عالم تخیل کاملا درست است. اما نکتهٔ مورد نظر من همین است. من با آن اعمال موافق نیستم و میدانم که شما هم موافق نیستید. ولی من نمیفهمم که شما بر اساس چه دلیلی با آن موافق نیستید، چون که آن اعمال بالاخره برای خود فرماندهٔ بلزن که خوشایند بوده اند. 

🔴 راسل: بله ، ولی من در این مورد بیش از مورد ادراک رنگ احتیاج به دلیل ندارم. بعضی از مردم هستند که خیال میکنند همه چیز زرد است ، بعضی مردم یرقان دارند ، و من با این مردم موافق نیستم. من نمیتوانم ثابت کنم که همه چیز زرد نیست ، دلیلی برای اثبات این موضوع در دست نیست ، ولی بیشتر مردم با من موافقند که همه چیز زرد نیست‌ ، و بیشتر مردم هم با من موافقند که فرماندهٔ بلزن اشتباه میکرد. 

⭕️ کاپلستون: ببینم ، شما به تعهد اخلاقی قایل هستید؟ 

🔴 راسل: جواب این سؤال خیلی مفصل است ، در عمل - بله. از لحاظ نظری ، باید تعهد اخلاقی را به دقت تعریف کنم. 

⭕️ کاپلستون: خوب ، شما فکر میکنید کلمه «باید» فقط حاکی از یک طنین اخلاقی است؟   

🔴 راسل: نه من چنین چیزی ‌نمیگویم ، چون  همانطور که لحظه ای پیش میگفتم ‌باید باید اثرات قضیه را هم به حساب آوریم ، و من گمان میکنم که رفتار صحیح آن رفتاری است که در بین همهٔ اعمال ممکن منجر به پدید آمدن بزرگترین تفاضل ارزش ذاتی بشود ، و انسان باید در حکم دادن به صحت امور نتایج احتمالی کار را هم به حساب آورد.  

⭕️ کاپلستون: خوب ، من مسئله تعهد اخلاقی را برای این پیش کشیدم که فکر کردم از آن راه میتوانیم به موضوع وجود خدا نزدیک بشویم. اکثریت عظیم نژاد بشر قایل به تمایز صواب و خطا هستند و همیشه بوده اند ، به نظر من این اکثریت نسبت به یک تعهد در عالم اخلاق آگاهی دارند. عقیده من این است که بهترین توجیه ادراک ارزش ها و آگاهی نسبت به قانون اخلاقی یا تعهد اخلاقی عبارت است از فرض یک‌ مبنای فراتر از حس برای ‌ارزش ها و ‌فرض وجود یک وضع کنندهٔ قانون اخلاقی. منظور من از «وضع کنندهٔ قانون اخلاقی» کسی است که به میل و اختیار خود قانون اخلاقی را وضع کرده باشد. در حقیقت به نظر من آن دسته از منکرین متجدد که در جهت عکس استدلال کرده اند ، یعنی گفته که «خدا نیست ، لذا ارزش مطلق نیست ، لذا قانون مطلق نیست» حرفشان کاملا منطقی است‌. 

🔴 راسل: من‌از کلمه «مطلق» خوشم نمیآید. من فکر نمیکنم که هیچ‌چیز مطلقی وجود داشته باشد ،‌هر چه میخواهد باشد ، مثلا همین قانون اخلاقی مدام ‌در حال تغییر است. در یکی از ‌مراحل تکامل نوع بشر تقریبا همه عقیده داشتند که آدمخواری از فرائض است. 

⭕️ کاپلستون: ولی به نظر من اختلاف در احکام اخلاقی جزئی برهان قاطعی بر ضد کلیت قانون اخلاقی نمیشود. بگذارید که یک لحظه فرض کنیم که ارزش های اخلاقی مطلق ‌وجود دارند. حتی بر اساس چنین فرضی هم باید انتظار داشت که‌ گروه های ‌مختلف مردم برداشت های متفاوتی از این ارزش ها داشته باشند. 

🔴 راسل: من متمایل به این فکر هستم که کلمه باید ، یعنی احساسی که آدم ‌نسبت به این کلمه دارد ، انعکاسی است از آنچه پدر و مادر یا لله و دایه به او گفته اند. 

⭕️ کاپلستون: ‌ولی من گمان نمیکنم که موضوع «باید» را فقط به وسیله پدر و مادر یا لله و دایه بشود توجیه کرد. من حقیقتا نمیدانم که این مفهوم را جز به عبارت خود به چه صورتی میتوان به کسی منتقل کرد. به نظر من اگر یک نظام اخلاقی بر عهده وجدان بشری باشد ، چنین نظامی سوای وجود خدا غیر قابل فهم خواهد بود.


🔴 راسل: پس شما ناچارید که یکی از این دو چیز را بگویید. یا خدا فقط با عدهٔ کمی از مردم حرف میزند - از جمله شخص جنابعالی - یا اینکه خدا موقع حرف زدن با وجدان مردمان وحشی چیز هایی به آنها میگوید که حقیقت ندارد. 

⭕️ کاپلستون: ملاحضه کنید ، من نمیگویم که خدا دستورات اخلاقی را به صورت املاء به وجدان میگوید. مسلما تصور بشر از محتوی‌ قانون اخلاقی بستگی زیادی با تربیت و محیط دارد. و هر فردی برای تعیین اعتبار اندیشه های اخلاقی گروه اجتماعی خود باید عقل خود را به کار برد. اما امکان انتقاد از قانون اخلاقی مختار مبتنی بر این فرض است که یک معیار عینی وجود دارد ، که یک نظام اخلاقی آرمانی هست، که خود را تحمیل میکند ( منظورم ‌این است که جنبهٔ اجباری آن مورد قبول است ) من فکر میکنم که قبول چنین نظام‌ اخلاقی آرمانی ای مستلزم قبول امر ممکن است. یعنی حاکی از وجود یک مبنای واقعی برای خداست. 

🔴 راسل: ولی به نظر من اینطور میرسد که واضع قانون همیشه پدر و مادر آدم بوده اند یا آدم هایی مثل آنها. از این قبیل واضعین قانون در این عالم خاکی فراوان بوده اند، و اینجا معلوم میشود که وجدان اشخاص در مکان ها و زمان های مختلف چرا به این شدت تفاوت میکند. 

⭕️ کاپلستون: چیزی که از اینجا معلوم میشود عبارت است توجیه تفاوت در ادراک ارزش های اخلاقی جزئی ،که در غیر این صورت غیر قابل توضیح است. چیزی که معلوم میشود عبارت است توجیه تغییراتی در هیولای قانون اخلاقی که در دستورات اخلاقی مورد قبول ملت های مختلف و افراد مختلف صورت میگیرد ، اما صورت آن ، آن چیزی که «کانت» اسمش را واجب قطعی میگذارد ، آن «باید» من حقیقتا نمیفهمم که چگونه آن مفهوم به وسیلهٔ مادر یا دایه قابل انتقال میتواند باشد ؛ چون تا آنجا که من میبینم هیچ زبان و عبارت ممکنی وجود ندارد که به آن وسیله بشود این مفهوم را توضیح داد. این مفهوم به عبارتی غیر از خودش قابل تعریف نیست ، زیرا همین که شما این مفهوم را به عبارتی غیر از خودش تعریف کنید ، آن را توجیه کرده اید و دیگر یک «باید» اخلاقی نیست ، چیز دیگری است. 

🔴 راسل: به نظر من معنی «باید» عدم رضایت خیالی یک شخص است. ممکن است عدم رضایت خیالی خدا باشد ، ولی به هر حال عدم رضایت خیالی یک شخص است. من فکر میکنم معنی «باید» همین است. 

⭕️ کاپلستون: به نظر من آنچه به آسانی از راه تربیت و محیط قابل توجیه است عادات خارجی و منعیات و این قبیل چیزهاست ؛ اما اینها به نظر من جزء چیزی است که من اسمش را هیولای قانون ، یا محتوی قانون میگذارم. اما مفهوم خود «باید» به وسیله رئیس قبیله یا هیچ شخص دیگری قابل انتقال نیست ، زیرا عبارت دیگری که بتواند ناقل این مفهوم باشد وجود ندارد. به نظر من این قضیه تماما [ راسل کلام کاپلستون را قطع میکند ... ] 

🔴 راسل: ولی من دلیلی برای این حرف نمی بینم. همه ما موضوع انعکاس مشروط را میدانیم. میدانیم که اگر یک حیوان را عادتا به خاطر یک نوع کار به خصوص مجازات کنند ، حیوان از آن کار خودداری خواهد کرد. من فکر نمیکنم که علت خودداری حیوان این باشد که پیش خودش استدلال کند که «اگر بکنم صاحب عصبانی میشود» حیوان احساس میکند که این کار را «نباید» کرد. در مورد خودمان هم همین کار را میتوانیم بکنیم و نه بیش از این. 

⭕️ کاپلستون: من دلیلی نمی بینم که فرض کنیم حیوان نسبت به تعهد اخلاقی آگاهی دارد ، و وقتی که حیوان فرمان ما را اطاعت نمیکند ما مسلما او را اخلاقا مسئول نمیدانیم. ولیکن آدم نسبت به تعهد اخلاقی و ارزش ها آگاهی دارد. من دلیلی نمی بینم که فرض کنیم انسان را هم میتوان مانند حیوان «مشروط» کرد ، و فکر نمیکنم که اگر هم بخواهیم بتوانیم این کار را بکنیم. اگر روانشناسی رفتاری صحیح میبود در آن صورت هیچ فرق عینی بین نرون امپراتور و فرانسیس قدیس وجود نمیداشت. آقای لرد راسل ، من از این احساس ناگزیرم که شما فرماندهٔ بلزن را اخلاقا مسئول میدانید و خود شما تحت تأثیر هیچ‌ شرایطی به آن صورت عمل نمیکردید ، ولو اینکه تصور میکردید ، یا دلیلی میداشتید که تصور کنید ، که تفاضل خوشبختی نژاد بشر به واسطهٔ آن طرز رفتار وحشتناک یک عده آدم ممکن است بیشتر بشود.


مناظره لرد برتراند راسل و فردریک کاپلستون (وجود خدا )

برتراند راسل و فردریک کاپلستون معروف در سال ۱۹۴۸ در رادیو بی‌بی‌سی با یکدیگر مناظره ای انجام دادند در مورد وجود خدا. نیاز به توضیح نیست که راسل در مقابل خدا موضعش ندانم‌گرایانه (لاادری‌) است و کاپلستون موضعش مثبت.


مناظره لرد برتراند راسل و فردریک کاپلستون





⭕️
 کاپلستون : چون ما می‌خواهیم دربارهٔ وجود خدا بحث کنیم شاید بهتر باشد قبلاً در خصوص آنچه از اصطلاح «خدا» می‌فهمیم عجالتاً توافق کنیم. تصور می‌کنم مفهوم ما از خدا عبارت است از یک هستی متشخص متعال، متمایز از جهان، و خالق جهان. آیا شما-لااقل عجالتاً - قبول دارید که مراد از اصطلاح «خدا» همین است؟


🔴 راسل : بله، من این تعریف را قبول دارم.

⭕️ کاپلستون: بسیار خوب. موضع من مثبت است، یعنی که چنین هستی ای وجود دارد، و وجود او هم از لحاظ فلسفی قابل اثبات است. چطور است شما هم بفرمایید که موضع شما موضع لاادری است یا موضع انکار، منظورم این است که آیا شما می‌گویید که عدم وجود خدا قابل اثبات است؟

🔴 راسل : نه؛ همچو چیزی نمی‌گویم : موضع من لاادری است.

⭕️ کاپلستون : آیا شما قبول دارید که مسئلهٔ خدا مسئلهٔ بسیار مهمی است؟ مثلاً آیا قبول دارید که اگر خدا وجود نداشته باشد افراد بشر و تاریخ بشر غايتی نخواهند داشت جز آن غایتی که خود بشر قایل می‌شود، و آن هم  در عمل  احتمالا عبارت خواهد بود از غایتی که آن کسانی که زورش را دارند تحمیل می‌کنند.

🔴 راسل : به طور کلی بله، هرچند در مورد قسمت آخر حرف شما قایل به حدودی هستم.

⭕️ کاپلستون : آیا قبول دارید که اگر خدایی هستی مطلقی نباشد، هیچ ارزش مطلقی هم نمی‌تواند وجود داشته باشد؟ منظور این است که ایا قبول دارید که اگر خوبی مطلق وجود نداشته باشد، نسبیت ارزشها نتیجه می شود؟

🔴 راسل : نه، به نظر من این مسایل منطقاً از هم جدا هستند.
مثلاً کتاب «اصول اخلاق» اثر ای. جی. مور را در نظر بگیرید. مور در این کتاب می‌گوید : خوبی و بدی از هم متمایز هستند، هرکدام تصورات مشخصی هستند، اما برای تایید نظر خود، مفهوم خدا را داخل در بحث نمی کند.

⭕️ کاپلستون : اجازه بدهید که مسئلهٔ خوبی را برای بعد بگذاریم؛ بگذاریم برای وقتی که به برهان اخلاقی می‌رسیم. من اول برهان مابعدالطبیعی را مطرح می کنم. من میل دارم تکیهٔ اصلی را روی برهان مابعدالطبیعی بگذارم که مبنی بر برهان ممکن الوجود لایب نیتس است. بعداً می‌توانیم دربارهٔ برهان اخلاقی بحث کنیم. چطور است من برهان مابعدالطبیعی را به اختصار بیان کنم و بعد درباره اش بحث کنیم؟

🔴 راسل : این به نظر من نقشهٔ بسیار خوبی است.

⭕️ کاپلستون : خوب، من برای وضوح این برهان را به چند مرحلهٔ متمایز تقسیم می کنم.
قبل از هر چیز باید بگویم که ما می‌دانیم که در دنیا لااقل بعضی چیزها هستند که علت وجودشان واقع در خودشان نیست. مثلاً من از والدینم به وجود امده ام و حالا متکی به هوا و غذا و غیره هستم. ثانیا جهان چیزی نیست جز کلی یا مجموعهٔ حقیقی یا خیالی اشیای منفرد، که علت وجود هیچکدام از آنها واقع در خود آنها نیست. هیچ دنیایی هم سوای اشیایی که آن را تشکیل میدهند وجود ندارد، چنانکه نژاد بشر چیزی جز افراد بشر نیست. پس می‌گویم که چون اشیا و رویدادها وجود دارند، و چون هیج شیء شناخته‌ای حاوی علت وجود خود نیست، لهذا علت وجود کل اشیا باید در خارج از این کلی باشد. و این علت باید یک امر موجود باشد. حالا این علت یا علت وجود خود هست، یا نیست. اگر هست، فبهاالمراد. اگر نیست باید پیشتر برویم اما اگر این پیشروی را الی غیرالنهایه ادامه دهیم به توجیه عالم وجود نمی‌رسیم. پس من می‌گویم برای اینکه عالم وجود را توجیه کرده باشیم باید به امری برسیم که علت وجودش واقع در خودش باشد، یعنی نتواند ناموجود باشد.

🔴 راسل : این قضیه نکات زیادی را پیش می‌کشد و آدم به آسانی نمی‌داند بحث را از کجا شروع کند.
ولی من گمان می کنم که در جواب برهان شما بهترین نقطهٔ شروع بحث مسئلهٔ واجب الوجود است. من عقیده دارم که کلمهٔ «واجب» فقط در صورتی مفید معنی است که به قضایا اطلاق شود. و آن هم به قضایای تحلیلی، یعنی قضایایی که نفی آنها موجب تناقض باشد.
من امر واجب را فقط در صورتی قبول می کنم که امری داشته باشیم که اگر وجودش را نفی کنیم دچار تناقض بشویم. من میل دارم بدانم که آیا شما تقسیم لایب نیتس را در مورد قضایا قبول دارید یا نه؟ لایب نیتس می‌گوید : قضایا بر دو نوع اند، حقایق عقلی و حقایق واقعی. و می گوید قضایای اول - یعنی حقایق عقلی - واجب اند.

⭕️ کاپلستون : من مسلماً با تصوری که ظاهراً لایب نیتس از حقایق عقلی و حقایق واقعی دارد موافق نیستم؛ چون به نظر می‌رسد که در نهایت امر در نظر لایب نیتس قضایا فقط تحلیلی هستند. گویا در نظر لایب نیتس حقایق واقعی ماَلاً قابل تحویل به حقایق عقلی است. یعنی لااقل برای ذهن دانای کل هر قضیه ای تحلیلی است. من با این عقیده نمی توانم موافقت کنم. یکی به این جهت که این عقیده وافی به حصول احساس اختیار نیست. من نمی‌خواهم که از تمامی فلسفهٔ لایب نیتس هواداری کرده باشم. من برهان لایب نیتس را دائر بر حرکت از امر ممکن به امر واجب که مبتنی بر علت کافیه است فقط به این جهت به کار بردم که به نظرم این برهان صورت بندی مجمل و روشنی است از انچه به عقیدهٔ من اساسی ترین برهان مابعدالطبیعی وجود خداست.

🔴 راسل : ولی به نظر من «قضیهٔ واجب» باید تحلیلی باشد. من نمی فهمم چه معنی دیگری می‌تواند داشته باشد. قضایای تحلیلی پیچیده اند و در منطق قدری جدید اند. قضیهٔ «هر حیوان غیر ناطقی حیوان است » یک قضیهٔ تحلیلی است. اما قضیه ای مثل «این یک حیوان است» هرگز نمی‌تواند تحلیلی باشد. در واقع همهٔ قضایایی که می‌توانند تحلیلی باشند در تاریخ منطق قدری جدید اند.

⭕️ کاپلستون : این قضیه را در نظر بگیرید : «اگر امر ممکن وجود داشته باشد، پس امر واجب هم وجود دارد.» من عقیده دارم که این قضیه، اگر بع صورت فرضی بیان شده باشد، یک قضیه واجب است. اگر شما بخواهید به هر قضیهٔ واجبی بگویید قضیهٔ تحلیلی در درآن صورت برای احتراز از جنگ الفاظ، من هم قبول می کنم که به آن قضیه بگویم قضیهٔ تحلیلی، ولی این قضیه به نظر من مکرر گویی (tautology) نیست. و اما قضیهٔ واجب فقط براساس این فرض واجب می شود که امر ممکن موجود باشد. اینکه آیا امر ممکن فی الواقع وجود دارد یا نه، نکته‌ای است که تجربه باید آن را کشف کند؛ و این قضیه که امر ممکن وجود دارد قطعاً یک قضیهٔ تحلیلی نیست. منتها به عقیدهٔ من همین که معلوم شد که امر ممکن وجود دارد، ضرورتا نتیجه می شود که امر واجب هم وجود دارد.

🔴 راسل: اشکال این برهان در این است که من مفهوم امر واجب را قبول ندارم، و قبول ندارم که گذاشتن اسم «امر ممکن» روی سایر امور هیچ فایدهٔ عملی داشته باشد. این عبارات در نظر من معنی ندارند، مگر در دایرهٔ منطقی که اصل آن به نظر من مردود است.

⭕️ کاپلستون: منظور تان این است که چون این اصطلاحات در آن چیز موسوم به «منطق جدید» نمی گنجند آنها را مردود میدانید؟

🔴 راسل : عرض شود، چیزی به نظر من نمی‌رسد که بتواند ما به ازای این اصطلاحات باشد. به نظر من کلمهٔ «واجب» کلمهٔ بی‌فایده ای است، مگر در اطلاق به قضایای تحلیلی. در اطلاق به اشیا بی‌فایده است.

⭕️ کاپلستون : اولاً منظور شما از «منطق جدید» چیست؟
تا آنجا که من اطلاع دارم چند دستگاه متفاوت هست. در ثانی همهٔ منطقیون جدید بیمعنی بودن مابعدالطبیعه را قبول ندارند. لااقل من و شما یک متفکر جدید بسیار مبرز را می شناختیم که اطلاعش از منطق جدید بسیار عمیق بود ولی قطعاً عقیده نداشت که مابعدالطبیعه بیمعنی است، و به خصوص عقیده نداشت که مسئلهٔ خدا بیمعنی است. و تازه به فرضی که همهٔ منطقیون جدید معتقد باشند که اصطلاحات مابعدالطبیعه به بیمعنی است، معلوم نیست که حق با آنها باشد.
این قضیه که اصطلاحات مابعدالطبیعه بیمعنی است به نظر من مبتنی بر یک فلسفهٔ مفروض است. ظاهراً موضوع جزمی بطون این قضیه این است که : هر چیزی که در دستگاه من نگنجد غیر موجود است؛ یا بیمعنی است؛ تجلی عواطف است. من فقط می‌خواهم بگویم که هرکس بگوید فلان دستگاه خاص منطق جدید یگانه محک معنی است، این آدم دچار جزمیت شدید است؛ یعنی دارد به طور جزمی اصرار می‌کند که یک قسمت از فلسفه تمام فلسفه است. بالاخره معنی امر ممکن» که روشن است: امر ممکن امری است که علت کامل وجودش واقع در خود آن نیست. این است منظور من از «امر ممکن».
 شما هم مثل من خوب می دانید که وجود هیچکدام از ما دو نفر قابل توجیه نیست، مگر با رجوع به چیزی یا کسی در خارج از ما، والدین ما مثلاً از طرف دیگر امر «واجب» یعنی امری که باید موجود باشد و نتواند ناموجود باشد. شما ممکن است بگوئید که همچو امری نیست، اما نفرمایید که اصطلاحاتی که من به کار می‌برم برای شما قابل فهم نیست. اگر شما این اصطلاحات را نمی‌فهمید، پس به چه حقی می‌گویید که همچو امری وجود ندارد؟ اگر همین است که می خواهید بگویید.


🔴 راسل : در این جا نکاتی هست که من قصد ندارم به تفصیل دربارهٔ آنها
بحث کنم. من به هیچ وجه نمی‌گویم که مابعدالطبیعه به طور اغم بیمعنی است. من می‌گویم بعضی اصطلاحات به طور اختص بیمعنی است - آن هم نه براساس یک دلیل کلی، بلکه فقط به دلیل اینکه من نتوانسته ام ملتفت تعبیر این اصطلاحات خاص بشوم. این یک حکم جزمی کلی نیست؛ این یک امر جزئی است. ولی من در خصوص این نکات فعلاً بحثی نمی‌کنم. آنچه شما گفتید به نظر من ما را بر میگرداند به برهان بود شناسی (یا معرفت الوجود) که می‌گوید امری هست ذاتش متضمن وجود است،
به طوری که وجود آن تحلیلی است. این به نظر من غیر ممکن می‌آید؛ و البته این سوال را پیش می‌کشد که منظور از وجود چیست، و در این خصوص عقیدهٔ من این است خصوص موضوع موسوم نمی‌توان گفت که چنین موضوعی وجود دارد، بلکه این را فقط در خصوص موضوع موصوف می‌توان گفت. و در حقیقت وجود قطعاً و ابداً محمول نیست.

⭕️ کاپلستون : گمان می‌کنم شما  می خواهید بگویید که اگر بگوییم «تی. اسی، الیوت وجود دارد» این جمله از لحاظ دستور زبان غلط است یا به عبارت دیگر ضعف تألیف دارد؛ و به جای آن باید گفت « او، نویسندهٔ کتاب جنایت در کاتدرال وجود دارد.» خوب، حالا شما می گویید که قضیهٔ «علت جهان وجود دارد» معنی ندارد؟ شما ممکن است بگویید که جهان علت ندارد، ولی من نمی فهمم شما چطور می‌توانید بگویید که قضیهٔ «علت جهان وجود دارد» بیمعنی است. این قضیه را به شکل سؤال در بیاورید : «آیا جهان علت دارد؟» یا «آیا علت جهان وجود دارد؟، قطعاً بیشتر مردم معنی سؤال را می‌فهمند، هرچند که در خصوص جوابش توافق نداشته باشند.

🔴 راسل : مسلماً این سؤال که «آیا علت جهان وجود دارد؟» سؤالی است که معنی دارد. اما اگر بگویید که «بله، خدا علت جهان است» در این صورت خدا را به عنوان اسم خاص به کار برده اید؛ آن وقت «خدا وجود دارد» قولی نیست که معنی داشته باشد. این است آن چيزی که من می‌گویم. چون گفتن اینکه این یا آن وجود دارد هرگز یک قضیه تحلیلی نمی تواند باشد. مثلا فرض کنید که موضوع بحث شما به جای خدا « مربع مستدیر موجود » باشد. اگر بگوئیم « مربع مستدیر موجود موجود است » این شبیه یک قضیه تحلیلی خواهد بود؛ و حال انکه چنین مربعی وجود ندارد.


⭕️ کاپلستون : البته وجود ندارد. اما تا شما تصوری نداشته باشید از اینکه وجود چیست، نمی‌توانید بگویید که چنین چیزی وجود ندارد. و اما درخصوص « عبارت مربع مستدیر موجود » عقیدهٔ من این است که هیچ معنی ندارد.

🔴 راسل: من هم کاملاً موافقم. و اما در زمینهٔ دیگر عین همین عقیده را هم من در مورد « امر واجب » دارم.

⭕️ کاپلستون : خوب پس، مثل اینکه به بن بست رسیده ام. گفتن اینکه امر واجب امری است که باید وجود داشته باشد و نتواند وجود نداشته باشد، برای من معنی معینی دارد. برای شما معنی ندارد.

🔴 راسل : من گمان می‌کنم که می‌توانیم موضوع را کمی بیشتر بشکافیم. امری که باید وجود داشته باشد و نتواند وجود نداشته باشد قطعا به رغم شما امری خواهد بود که ذاتش متضمن وجود باشد.

⭕️ کاپلستون : بله، امری که ذاتش عبارت از وجود داشتن باشد. اما من میلی ندارم که وجود خدا را فقط از روی مفهوم ذات خدا اثبات کنم، برای اینکه ما هنوز درک روشنی از ذات خدا نداریم. به نظر من، ما باید از روی جهان مرئی به اثبات وجود خدا بپردازیم. 

🔴 راسل : بله، کاملاً ملتفت تفاوت قضیه هستم. اما در عین حال، در خصوص امری که نسبت به آن علم کافی نداریم، آیا درست خواهد بود که بگوییم : «این همان امری است که ذاتش متضمن وجود است!» 

⭕️ کاپلستون : بله، البته اگر کسی خدا را ببیند میفهمد که خدا وجود دارد. 

🔴 راسل: پس گفتیم که امری هست که ذاتش متضمن وجود است و حال انکه ما آن ذات را نمی‌شناسیم و فقط می دانیم که چنین امری هست.


⭕️ کاپلستون : بله، اما باید اضافه کنم که آن ذات را از طریق حضوری نمی شناسیم. فقط به طریق علم حصولی به واسطهٔ تجربهٔ خودمان از جهان هستی به وجود آن امر معرفت حاصل می‌کنیم. و بعد باید گفت که این ذات و وجود یکی هستند. چون که اگر ذات خدا و وجود خدا یکی نبود در آن صورت لازم بود که برای این وجود یک علت کافیه سوای خدا پیدا کنیم. 

🔴 راسل : پس همهٔ قضایا به این علت کافیه بر می‌گردد، و باید بگویم که شما «علت کافیه» را به صورتی که من بتوانم بفهمم تعریف نکرده‌اید - منظور تان از علت کافیه چیست؟ منظور همان علت که نیست؟ 

⭕️ کاپلستون : نه ضرورتاً. علت یکی از اقسام علت کافیه است. فقط ممکن می‌تواند علت داشته باشد. خدا علت کافیهٔ خویشی است. اما علت خویش نیست. منظور من از علت کافیه به معنی کامل کلمه عبارت است از توجیه کافی وجودیک امر جزئی 

🔴 راسل: اما نگفتید که توجیه چه وقت کافی خواهد بود؟ فرض کنید که من دارم یک چوب کبریت را آتش می‌زنم. می‌توان گفت که توجیه کافی آتش گرفتن کبریت این است که من این چوب کبریت را به جعبهٔ کبریت می مالم. 

⭕️ کاپلستون: برای مقاصد عملی، بله - اما از لحاظ نظری این توضیح ناقص است. توجیه کافی باید مالا توضیح کلی و تمام باشد که نتوان چیز دیگری به آن علاوه کرد. 

🔴 راسل: در این صورت من ناچارم بگویم که شما دنبال چیزی می‌گردید که پیدا نمی‌شود و انسان نباید انتظار پیدا شدنش را داشته باشد. 

⭕️ کاپلستون: اینکه انسان آن چیز را پیدا نکرده حرفی است. اما گفتن
اینکه نباید دنبال آن بگردیم به نظر من قدری جزمی می آید.


🔴 راسل: معلوم نیست، منظور من این است که توجیه هر چیزی یک چیز دیگر است ، و‌ این آن چیز دیگر را متکی به یک چیز دیگر میکند و ‌انسان باید تمامی این دنیای دون را بفهمد تا مقصود شما حاصل شود ، و ‌این کار از ما ساخته نیست. 

⭕️ کاپلستون: ببینم، آیا شما میخواهید بگویید که ما نمیتوانیم یا نباید مسئله وجود این دنیای دون را - یعنی کل کائنات را - حتی طرح کنیم؟ 

🔴 راسل: بله ، من گمان نمیکنم که این کار هیچ ‌معنایی داشته باشد. به نظر من کلمه « کائنات » در بعضی موارد به درد میخورد ولی فکر نمیکنم که معنایی داشته باشد. 

⭕️ کاپلستون: اگر این کلمه بی معنی باشد ، پس چندان به درد بخور هم نخواهد بود. در هر حال ، من نمیگویم که کائنات چیزی است غیر از اشیایی که آن را تشکیل میدهند. (من در خلاصه ای که از برهان آوردم به این نکته اشاره کردم) کاری که من دارم میکنم عبارت است از جستجوی دلیل، و در این مورد جستجوی علت اشیا که کل حقیقی یا خیالی آن چیزی را تشکیل میدهد ، که اسمش را کائنات میگذاریم ، لابد شما میگویید که کائنات - یا اگر ترجیح میدهید وجود من یا هر وجود دیگری - غیر قابل فهم است؟ 

🔴 راسل: اول بگذارید به این نکته برسیم که گفتید اگر کلمه ای بی معنی باشد به درد نمیخورد. این حرف ظاهرش خوب است اما در واقع درست نیست. مثلا کلماتی مثل «با» و «از» را در نظر بگیرید. شما نمیتوانید هیچ شیئی نشان دهید که معنای این کلمات باشد اما این کلمات خیلی هم به درد میخورند. به نظر من درمورد «کائنات» هم قضیه از همین قرار است. اما از این نکته که بگذریم پرسیدید که آیا به نظر من کائنات غیرقابل فهم است یا نه. من نمیگویم غیرقابل فهم من میگویم بدون توجیه، قابل فهم در نظر من چیز دیگری است ، قابل فهم مربوط به نفس شیء مورد بحث است و نه مربوط به مناسبات آن.


⭕️ کاپلستون: بسیار خب ، مطلب من این است که آنچه که ما اسمش را جهان میگذاریم بدون وجود خدا فی حد ذاته غیر قابل فهم است. ملاحضه کنید عدم تناهی سلسله امور - منظورم به اصطلاح سلسله عرضی امور است- اگر یک همچو‌ عدم تناهی ای قابل اثبات باشد ، به عقیده من ادنی ارتباطی با قضیه ندارد. پر واضح است که اگر شکلات را با شکلات جمع کنیم باز شکلات خواهیم داشت ، و نه گوسفند. اگر شکلات را با بینهایت جمع کنیم ظاهرا بینهایت شکلات بدست خواهیم آورد. بنابراین اگر امور ممکن را با بینهایت جمع کنیم باز امور ممکن خواهیم داشت و نه واجب. به نظر من یک سلسله بینهایت از امور ممکن نمیتواند باعث وجود خود باشد ، درست همان گونه که یک دانه امر ممکن نمیتواند باعث وجود خود باشد، اما ظاهرا شما میگویید که طرح این مسئله که چه چیزی وجود یک شیء جزئی را توجیه میکند مجاز نیست. 

🔴 راسل: اگر منظور از توجیه ، پیدا کردن یک علت برای آن شیء باشد هیچ اشکالی ندارد.  

⭕️ کاپلستون: خب پس چرا بر سر علت یک شیء متوقف بشویم؟ چرا نباید مسئله علت وجود همه اشیای جزئی را بررسی کنیم؟ 

🔴 راسل: برای اینکه من دلیل نمیبینم که همچو علتی وجود داشته باشد. تمامی تصور علت چیزی ست که ما از مشاهده اشیای جزئی گرفته ایم، من به هیچ وجه من الوجوه دلیلی نمیبینم که تصور کنیم که کل اشیا هم علت داشته باشد. 

⭕️ کاپلستون: ولی گفتن اینکه علتی وجود ندارد غیر از این است که بگوییم نباید دنبال علت گشت. این قول که علتی وجود ندارد اگر اصولا قابل اظهار باشد باید در پایان تحقق بیابد ‌نه در آغاز آن. در هر صورت اگر کل علت ندارد پس کل باید علت خودش باشد و ‌این محال به نظر میرسد. به علاوه این قول که جهان فقط هست ، اگر در پاسخ به سؤالی گفته شود مبتنی بر این فرض خواهد بود که آن سؤال معنی دارد. 

🔴 راسل: نه، لازم نیست کل علت خودش باشد ، آنچه من میگویم این‌ است که تصور علت قابل انطباق با کل نیست. 

⭕️ کاپلستون: پس شما با سارتر موافقید که جهان به قول او «مفت» است. 

🔴 راسل: از کلمه مفت اینطور بر میآید که جهان ممکن بود «غیر مفت» هم باشد؛ من میگویم که جهان فقط هست ، همین. 

⭕️ کاپلستون: ولی من نمیفهمم که چرا شما میگویید که این مسئله که کل ، یا هر چیزی، چگونه هست شد قابل طرح نیست. چرا هست هست و نیست نیست؟ مسئله این است. این امر که ما معرفت خود را بر علیت به طور تجربی حاصل میکنیم ، یعنی از اشیای جزئی ، مانع از این نمیشود که بپرسیم علت تمام این سلسله اشیا چیست؟ اگر کلمهٔ «علت» بی معنی بود ، یا میشد اثبات کرد که نظر کانت در این مورد درست است ، من تصدیق میکنم که این‌ مسئله قابل طرح نمیبود. ولی به نظر نمیرسد که شما کلمه «علت» را بی معنی بدانید ، و من گمان نمیکنم که پیرو کانت هم باشید. 

🔴 راسل: من میتوانم آنچه را که به نظرم‌ اشتباه شماست با یک مثال روشن کنم. هر آدم موجودی مادری دارد و ظاهرا برهان شما این است که لهذا نژاد بشر هم باید مادری داشته باشد. و حال آنکه واضح است نژاد بشر مادر ندارد - اینجا از لحاظ منطقی مرحله دیگری است.


⭕️ کاپلستون: راستش این است که من از لحاظ منطقی مشکلی نمی بینم ، اگر من میگفتم که « هر شئ دارای علت مادی است ، پس سلسلهٔ کل اشیاء هم دارای یک علت مادی است» در آن صورت اشکال میداشت. ولی من این را نمیگویم ، من میگویم که ، اگر شما بر سر عدم تناهی سلسله اشیاء اصرار داشته باشید ، هر شئ دارای یک علت مادی است. اما سلسلهٔ علت های مادی توجیه کافی برای سلسلهٔ اشیا نیست. بنابراین سلسله اشیا یک علت مادی ندارد ، بلکه یک‌ علت «فراتری»(Transcendental) دارد. 

🔴 راسل: یعنی همیشه فرض بر این است که نه تنها اشیای جزئی جهان بلکه کل جهان هم باید علتی داشته باشد‌. برای این فرض من هیچ مبنایی نمی بینم اگر شما برای من مبنایی بیاورید من گوش خواهم داد. 

⭕️ کاپلستون: بسیار خوب ، سلسلهٔ امور یا با علت است یا بی علت. اگر با علت باشد واضح است که باید علتی در خارج از خود داشته باشد. اگر بی علت باشد پس قائم به ذات است ، و اگر قائم به ذات باشد همان است که من اسمش را واجب الوجود میگذارم. و اما واجب نمیتواند باشد، زیرا که افراد آن ممکن الوجود اند ، و ما قبول کردیم که سلسله جدا از افراد سلسله نیست ،پس واجب نمیتواند باشد، بنابراین سلسله بی علت نمیتواند باشد. پس باید علتی داشته باشد و استطرادا هم باید عرض کنم که قول « جهان فقط هست و غیر قابل توجیه است » از تحلیل منطقی نتیجه نمیشود. 

🔴 راسل: من نمیخواهم تفاخر کرده باشم ولی به نظرم میآید من میتوانم چیز هایی را تصور کنم که ذهن بشر از تصور آن عاجز است. در مورد امور بی علت فیزیکدان ها به ما اطمینان میدهند که تحولات منفرد کوانتوم در اتم بی علت است. 

⭕️ کاپلستون: خوب ، فکر نمیکنید که این یک استنباط موقتی باشد؟

🔴 راسل: ممکن است باشد ، ولی این نکته نشان میدهد که ذهن فیزیکدان ها امر بی علت را میتواند تصور کند. 

⭕️ کاپلستون: بله قبول دارم ، بعضی از دانشمند ها - یعنی فیزیکدان ها - حاضر به قبول عدم تعلیل در یک زمینه محدود هستند. ولی عدهٔ بسیار زیادی از دانشمندان هم چنین چیزی را قبول ندارند. گویا پروفسور دینگل ، استاد دانشگاه لندن ، عقیده دارد که اصل عدم تعلیل هایزنبرگ درباره توفیق ( یا عدم توفیق) نظریه اتمی فعلی در مرتبط ساختن مشاهدات به ما مطالبی میگوید ، ولیکن دربارهٔ خود طبیعت چیزی نمیگوید ، و بسیاری از فیزیکدان ها هم این نظر را قبول دارند. در هر صورت من نمیفهمم چطور ممکن است فیزیکدان ها این نظریه را در عمل قبول نداشته باشند ، ولو اینکه از لحاظ نظری آن را نپذیرفته باشند. من نمیفهمم که علم چگونه میتواند به کار خود ادامه دهد جز با این فرض که طبیعت منتظم و قابل فهم است. و شخص فیزیکدان دست کم به طور تلویحی فرض میگیرد که بررسی طبیعت و جستجوی علل امور معنی دارد ، درست همانطور که کارآگاه فرض میگیرد که جستجوی علت قتل معنی دارد. حکیم‌ مابعدطبیعی هم فرض میگیرد که‌ جستجوی دلیل یا علت پدیده ها معنی دارد، و من چون پیرو کانت نیستم عقیده دارم که حکیم مابعدطبیعی هم در این فرض خود به اندازه فیزیکدان حق دارد. مثلا وقتی که سارتر میگوید «جهان مفت است» من فکر میکنم که به اندازهٔ کافی در معنی‌ کلمه «مفت» تعمق نکرده است.

🔴 راسل: من فکر میکنم - به نظرم میآید که در اینجا یک تعمیم بی وجه صورت گرفته است. شخص فیزیکدان در جستجوی علل است ، معنی‌ این قضیه این نیست که علت همه جا پیدا میشود. یک آدم ممکن است در جستجوی طلا باشد بدون آنکه فرض بگیرد ، که همه جا طلا پیدا میشود؛ اگر طلا پیدا کرد چه بهتر ، اگر پیدا نکرد بد آورده است. این مطلب در مورد فیزیکدانی هم که در پی علت‌ میگردد صادق است. و اما در مورد سارتر ، من مدعی نیستم که میدانم‌ این آدم چه میگوید ، و میل هم ندارم که کسی تصور کند من مفسر نظریات او هستم. اما از بابت خودم ، من فکر میکنم که مفهوم توجیه داشتن جهان اشتباه است‌. من نمیفهمم که چرا باید انتظار داشته باشم که چنین توجیهی باشد، و فکر میکنم آنچه در مورد دانشمندان گفتید اغراض آمیز است‌. 

⭕️ کاپلستون: به نظر من میرسد که شخص دانشمند چنین فرضی نمیکند. وقتی که دانشمند برای پیدا کردن فلان حقیقت آزمایش میکند ، در پشت سر این آزمایش ، این فرض وجود دارد که کائنات یک چیز مقطع و منفصل نیست. امکان پیدا کردن حقیقت از راه آزمایش وجود دارد. آزمایش ممکن است آزمایش بدی باشد ، ممکن است به نتیجه نرسد ، یا ممکن است به نتیجه ای که ما میخواهیم نرسد ، اما در هر صورت دانشمند فرض میگیرد که امکان رسیدن به حقیقت ، از راه آزمایش وجود دارد. و به نظر من این فرض مبتنی بر این اصل است که کائنات منظم و قابل فهم‌ است‌. 

🔴 راسل: من فکر میکنم که شما بیش از حد لزوم قضیه را تعمیم میدهید. البته دانشمند فرض میگیرد که این ‌نوع چیز احتمال دارد پیدا شود و غالبا هم پیدا میشود. اما فرض نمیگیرد که پیدا خواهد شد، و‌ این نکته در فیزیک جدید خیلی اهمیت دارد‌‌. 

⭕️ کاپلستون: ولی من فکر میکنم که دانشمندان این فرض را میگیرند ، یا ناچارند که در عمل تلویحا فرض بگیرند. شاید که به قول پروفسور هالدین « وقتی که من گاز زیر کتری را روشن میکنم ، بعضی از مولکول های آب به شکل بخار فرار میکنند و هیچ ‌راهی هم وجود ندارد که من بدانم کدام مولکول ها  فرار خواهند کرد » اما از این موضوع نتیجه نمیشود که مفهوم تصادف و اتفاق را میتوان داخل در قضیه کرد ، مگر در ارتباط با معرفت بشری. 

🔴 راسل: نخیر ، نتیجه نمیشود - دست کم اگر من بتوانم آنچه را پروفسور هالدین میگوید باور کنم. هالیدن خیلی از چیزها را کشف میکند - شخص دانشمند خیلی چیز ها را کشف میکند که در دنیا روی میدهد و در ابتدا نقطه های شروع سلسله ای از علل هستند - یعنی علل اولی که خودشان علتی ندارند، دانشمند فرض نمیگیرد که همه چیز علت دارد. 

⭕️ کاپلستون : البته اینکه گفتید علت اول است منتها در یک زمینهٔ محدود. علت اول نسبی است. 

🔴 راسل: من فکر نمیکنم که دانشمندان چنین چیزی بگویند.اگر جهانی باشد که در آن اکثر امور -ولی ‌نه همه امور- علت داشته باشند ، در آن صورت دانشمندان خواهند توانست که احتمالات و عدم ایقانات را بدین طریق ثبت کنند که فرض بگیرند که فلان امر خاصی که ‌مورد علاقه ماست احتمالا علتی دارد. چون در هر حال بیش از احتمال چیزی دست ما را نمیگیرد ، پس همین کافی است. 

⭕️ کاپلستون: شاید اینطور باشد که دانشمندان چیزی ‌بیش از احتمال بدست نمیآورند ؛ ولیکن به محض طرح مسئله دانشمندان فرض میگیرند که مسئلهٔ توجیه معنی دارد. ولی نظر کلی شما ، لرد راسل ، این است که حتی طرح این مسئله علت جهان درست نیست؟ 

🔴 راسل: بله ، نظر من همین است. 

⭕️ کاپلستون: اگر این مسئله از نظر شما بی معنی باشد البته بحث در مورد آن خیلی مشکل خواهد بود. اینطور نیست؟ 

🔴 راسل: بله خیلی مشکل خواهد بود ، حالا چه میفرمایید - میل دارید به موضوع دیگری بپردازیم؟

🔅 پایان بحث وجود (واجب و ممکن) در این مناظره 🔅



برچسب‌ها

کتاب (39) فرگشت (37) دانلود کتاب (34) آتئیست (33) فرگشت انسان (32) تکامل تدریجی انسان (25) تکامل تدریجی (24) بیخدا (23) فیلم مستند (22) اسلام (21) خداناباور (21) نقد-قرآن (21) دگرگونش (19) خرافات (17) نقد-قران (15) کاریکاتور (15) ریچارد داوکینز (14) استیون هاوکینگ (13) حضرت-محمد (13) مسلمان (13) کاریکاتور محمد (13) دانلود فیلم (12) زنان-حضرت-محمد (12) زنان-محمد (12) مستند علمی (12) نقد-زندگی-حضرت-محمد (12) انسان‌شناسی (11) داروین (11) نخستی‌شناسی (11) استیون ویلیام هاوکینگ (10) سردهٔ انسان (10) نظریه فرگشت (10) نقد قرآن (10) باستان‌شناسی (9) خدا (9) طنز (9) فیلم (9) جهش ژنتیکی (8) تکامل (7) دگرگونش انسان (7) مستند (7) برهان اخلاقی (6) حضرت محمد (6) حیات تصادفی (6) نژاد پرست (6) آگنوستیک (5) ادیان (5) برتراند راسل (5) بریده کتاب (5) بیگ بنگ (5) سخنرانی TED (5) سخنرانی تد (5) سخنرانی ریچارد داوکینز (5) ندانمگرا (5) کشتی نوح (5) اجداد انسان (4) امام زمان (4) جادوی فرگشت (4) دین (4) زنان (4) شیعه (4) عزاداری محرم (4) فیزیک (4) پروکونسول (4) اشرف مخلوقات (3) امام حسین (3) انسان‏‌نما (3) جهش زن (3) جهنم (3) داروینیسیم (3) راسل (3) زن ستیزی (3) سوره نساء (3) عایشه (3) عزاداری (3) علم (3) فردریک کاپلستون (3) مناظره (3) نیل دگراس تایسون (3) ویل دورانت (3) کودک آزاری در اسلام (3) یووال نوح هراری (3) آزادي بيان در اسلام (2) امام-علی (2) انسان خردمند (2) برایری زن و مرد اسلام (2) برده داری (2) برهان شر (2) بیخدایان (2) بیخدایی مبارز (2) توضیح-المسائل-امام-خمینی (2) توهین به مقدسات (2) جان وینستون لنون (2) جهان بیخدا (2) جهان وطن (2) حجاب (2) حجاب اجباری (2) حجاب اسلامی (2) حضرت علی (2) حفصه (2) خداناباوران (2) خلقت گرایان (2) داروين (2) دانش (2) دانلود کتاب الفبای فلسفه (2) دندروپیتِکوس (2) رساله (توضیح المسائل) امام خمینی (2) زمین شناسی (2) زن-در-اسلام (2) زنان در قرآن (2) سم هریس (2) سوره آل عمران (2) سوره صافات (2) سکس، مرگ و معنای زندگی (2) عوام (2) فرانتس کافکا (2) فروید (2) فرگشت تولید مثل جنسی (2) فضانورد (2) قرآن (2) لاورنس کراوس (2) ماریه-قبطیه (2) محمد بن عبدالله (2) مستند سکس، مرگ و معنای زندگی (2) مستند نابغه (2) مسلمانان (2) معجزه (2) میچیو کاکو (2) نجوم (2) نقد ادیان (2) نقد زندگی تاریخی حضرت محمد (2) هنر (2) هوموهابیلس (2) پوپولیست (2) پوپولیسم (2) ژان پل سارتر (2) ژن (2) کاسموس (2) کافکا (2) کتاب انسان خردمند (2) کعبه (2) کوروش (2) ( آموزه های قرآن ) (1) Capernaum (1) DNA (1) GENIUS (1) God is a concept (1) Pink Floyd (1) spacex (1) آتاترک (1) آتاتورک (1) آدم و حوا (1) آدمِ دانا (1) آردیپیتکوس رامیدوس (1) آریا مهر (1) آریل دورانت (1) آزارجنسی (1) آزمایش-الهی (1) آفریقا (1) آلبر کامو (1) آلبرت-انيشتن (1) آلن دو باتن (1) آموزه های قرآنی (1) آندره ژید (1) آنچه اسلام به ایران هدیه داد (صادق هدایت) (1) آگیپتوپیتکوس (1) آیا حضرت محمد معصوم بوده است؟ (1) آیا خداوند ميخواهد شر را از ميان بردارد ؟ (1) ابراهیم (1) ابرنواختر (1) احکام شرعی (1) اختیار در قران (1) اختیار-در-قران (1) اخلاق (1) اديان (1) ادیسون (1) اراده آزاد (1) اربعین حسینی (1) ازدواج (1) اسامی قرانی (عربی) دختران و پسران (مونث و مذکر) (1) استالین (1) استجابت دعا (1) استرالوپیتکوس (1) اسلام دین صلح (1) اسلام و مسیحیت (1) اسپیس ایکس (1) اشکالات علمی در قران (1) اعجاز-قرآن (1) افسانه سیزیف (1) افسانه کشتی نوح (1) ام حبیبه (1) ام کلثوم (1) امر به معروف و نهی از منکر (1) انتخاب طبيعي (1) انترناسیونالیسم (1) انسان خدا را آفرید (1) انسان خدا را ساخت (1) انسان ماهر (1) انسانیت (1) انسان‌ راست قامت (1) انسان‌ کارورز (1) انسان‌شناسی فیزیکی (1) انفجار بزرگ (1) انکار خدا (1) انیشتن (1) اکسپرسیونیسم (1) اکسپرسیونیسم انتزاعی (1) ایات-متضاد-در-قران ، تضاد-در-قران (1) ایران (1) باروخ بندیک اسپینوزا (1) باغ فدک (1) برخورد بین تمدن ها (1) برده داری در اسلام و قرآن (1) برده داری-در-قرآن (1) بـاور هـای دیـنـی (1) بنام انسان بخشنده مهربان (1) به عقیده من توهین نکنید (1) بی خدایان (1) بی خدایی (1) بیوگرافی (1) تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک) (1) تاریخ فلسفه (1) تاریخچه‌ زمان (1) تربیت (1) ترس (1) ترور (1) ترور و کشتار در صدر اسلام (1) تسلا (1) تشکیل سیارات (1) تعبیر خواب و بیماریهای روانی (1) تفسیر قرآن (1) تفسیرهای زندگی (1) تلگرام کانون آتئیست ها (1) تناقض در رفتار (1) تناقض قرآن در مورد دستمزد پیامبر (1) تناقضات قرآن ، ناسخ و منسوخ در قرآن (1) تناقضات-در-قران، ناسخ-و-منسوخها-در-قران، ایات-متشابه (1) تهوع (1) توتم و تابو (1) توضیح_المسائل (1) توهین و فحاشی در قرآن (1) تکنولوژی (1) جامعه ‌شناسی ‌خودمانی (1) جان لنون (1) جان-لنون (1) جبر (1) جد مشترک انسان (1) جنوبی کپی (1) جهان در پوست گردو (1) جهان های موازی (1) جهان چگونه کار می کند؟ (1) جهانی از عدم (1) جهنم در قرآن (1) جهنمیان (1) جویریه (1) حدود اسلامی (1) حدیث امام صادق، حدیث امام باقر، حدیث امام رضا، حدیث امام کاظم ، حدیث حضرت امام علی، حدیث حضرت محمد (1) حسن نراقی (1) حضرت ابراهیم (1) حضرت محمد و کنیزش ماریه و آیات نازله در قرآن (1) حضرت موسی (1) حضرت یونس (1) حضرت-علی (1) حلال و حرام در اسلام (1) حمله اعراب به ایران ، انگیزه اعراب در حمله به ایران ،جنگ جلولا و نهاوند (1) حکمت شادان (1) حیواناتی که با مسلمانان محشور شده و به بهشت می روند (1) حیواناتی که مسخ شدند (1) خالد بن ولید بن مغیره مخزومی ملقب‌ به «سیف الله» (1) خدا بزرگ نیست (1) خدا در نگاه گرسنگان (1) خدا و ترس (1) خدیجه (1) خردگرا (1) خرید نماز و روزه قضا (1) خلفای-راشدین (1) خواننده (1) خودکشی (1) دانش رباتیک (1) دانلود کتاب تعبیر خواب و بیماریهای روانی (1) دانلود،دانلود کتاب،کتاب حلقه ی آفرینش (1) دترمینیسم (1) دختر حضرت محمد (1) دخترانش (1) در حاشیه عزاداری ماه محرم (1) درخت حیات (1) درد مشترک (1) درهم تنیدگی کوانتومی (1) دریوپیتکوس (1) دزموند جان موریس (1) دست از لج بازی بردارید (1) دستور قتل (1) دعا (1) دندانپزشکی اسلامی (1) دنیل دنت (1) دين آبا و اجدادي (1) دی ان ای (1) دیالوگ فیلم (1) دین صلح (1) دینداری (1) دیکتاتور (1) ذوالنورین (1) رابرت گرین اینگرسول ، احمد کسروی ، سم هریس ، ویکتور هوگو ، نیچه ، برتراند راسل ، آلبرت انیشتن (1) رساله امام خمینی (1) رساله-امام-خمینی (1) رفتار (1) رقیه (1) روانشناسی (1) روحانيون (1) ریحانه (1) ریچارد فاینمن (1) زن در اسلام (1) زنان حضرت محمد ( صفیه ) (1) زنان در جهنم (1) زنان سرزمین من (1) زندگی پی (1) زيگموند فرويد (1) زینب (1) زیگموند فروید (1) سارا روزنتال (1) سارتر (1) ساعت ساز نابینا (1) سام هریس (1) ستاره (1) سر بریدن در اسلام (1) سفرنامه (1) سهم الارث در قران و اسلام (1) سوده (1) سوره انعام (1) سوره توبه (1) سوره تکویر (1) سوره یونس (1) سوره-احزاب (1) سوره-بقره (1) سوره-تحریم (1) سوره‌ های قرآن (1) سير تكامل انسان (1) شبه علم (1) شیعه گری (1) صادق هدايت (1) صدر اسلام ، حضرت محمد ، حضرت علی،ابوبکر،عثمان،سقیفه بنی ساعد،ایات شیطانی،کشتار اقوام یهود (1) صدر-اسلام (1) طالع بینی (1) طراحی هوشمند (1) طرح بزرگ (1) ظهور امام زمان (1) عباس کیارستمی (1) عثمان (1) عدالت آسمانی (1) عدالت در جهان (1) عرفان (1) عرفان حلقه (1) علائم ظهور (1) عوام فریب (1) غسل تعمید (1) فاشیسم (1) فال (1) فالگيری (1) فرانسوا ماری آروئه ، ولتر (1) فرح پهلوي (1) فروع دین اسلام (1) فریدریش نیچه (1) فضا (1) فضایل روحی و فضایل عقلی (1) فلسفه (1) فلسفه زندگی (1) فمنیست (1) فناوری (1) فیلم سینمایی (1) فیلم مزرعه حیوانات (1) قادر مطلق (1) قانون مجازات اسلامی (1) قاچاق دختران ایرانی (1) قبایل-یهودی (1) قرآن . سوره تبت (1) قرآن و زنان حضرت محمد (1) قران-و-زنان-حضرت-محمد (1) قضیه شکل اول، شکل دو (1) كاريكاتور (1) كاريكاتور عصبانيت موسي (1) ماریه (1) ماكياولي (1) ماكياولی (1) محمد (1) محمد رضا شاه (1) مدینه منوره (1) مذهب (1) مراسم حج (1) مرگ (1) مزرعه حیوانات (1) مسئله شر (1) مساحقه (1) مستند تلویزیونی ریشه همه پلیدی ها ؟ (1) مستند ریشه همه شر (1) مسخ (1) مسلمانی به چیست؟ (1) مسیحیت (1) مصاحبه (1) معجزه اسلام (1) معجزه-قرآن (1) مغالطه (1) مهبانگ (1) موزیکال (1) موسیقی (1) موسیقیدان (1) میرزا آقا خان کرمانی (1) میمون برهنه (1) میمون درختی (1) میمون مصری (1) میمونه (1) نئاندرتال (1) نابرابری جنسیتی (1) ناتوان (1) ناخوشايندهای فرهنگ (1) ناسا (1) نام-زنان-حضرت-محمد (1) نام-زنان-محمد (1) نخستی‌سانان (1) نصیرالدین طوسی (1) نفد-قرآن (1) نقد زندگی تاریخی امام علی (1) نقد زندگی تاریخی امام علی ،نقش امام علی در کشتار و ترور مخالفان (1) نقد قرآن در محور حدیث (1) نقد-سوره-آل-عمران (1) نقش امام علی در کشتار و ترور مخالفان (1) نماز (1) نهج البلاغه (1) نهیلیسم (1) نگاهی به عملکرد ادیان توحیدی (1) نیچه (1) نیکولا تسلا (1) هاوکینگ (1) هر کسی پول داشت دو دنیا را داشت (1) همجنس گرایی اقایان (1) همجنس گرایی بانوان (1) هنرمند (1) هنرمندان آتئیست (1) هوشمندانه سؤال كنید (1) هومو هابلیس (1) هومو هابیلس (1) هوموارکتوس (1) هوموارگساتر (1) هوموساپینس (1) هوگو ، موري ،‌ توخلسكي ، مارتين ترمان ،‌هاوس ، تامس هاكسلي ، چگوارا ، تاگور ، داروين ، (1) هیچنز (1) واژه نامه (1) وحشت (1) وعده بهشت (1) ولتر،اسپینوزا (1) ویلیام لین کریگ (1) يك آتئيست در ميان مسلمانان (1) پائولو کوئیلو (1) پسر-حضرت-محمد (1) پلِسیاداپیس (1) پندار خدا (1) پوچ گرایی (1) پيدايش حيات (1) پیام خدا (1) پیدایش شعوبیه ، ( حزب شیعه ) زندیق ، (1) پیش بینی آینده انسان (1) چارلز داروین (1) چرا درمانده ایم؟ (1) چيكده توضيح المسائل (1) ژن خودخواه (1) ژنهای فضایی (1) کارل ریموند پویر (1) کارل ساگان (1) کارل سیگان (1) کارل سیگن (1) کاریکاتور ( تجاوز به دگراندیش ) (1) کاریکاتور ( ظهور امام زمان ) (1) کاریکاتور حضرت محمد (1) کافر (1) کانون آتئیست ها و آگنوستیک ها (1) کتاب از باکتری تا باخ و بلعکس (1) کتاب اژد های بهشتی (1) کتاب اژدهای بهشتی (1) کتاب اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر (1) کتاب بحار الانوار (1) کتاب تاریخ فلسفه غرب (1) کتاب تفسیرهای زندگی (1) کتاب تهوع (1) کتاب تکامل و رفتار انسان (1) کتاب جنس دوم (1) کتاب جهان بیخدا (1) کتاب ذرات بنیادین یا نظریه ریسمانها (1) کتاب زندگی پی (1) کتاب سه رساله درباره تئوری میل جنسی (1) کتاب سیرت رسول الله (1) کتاب لذات فلسفه (1) کتاب ماجراجویی های فیزیکدان قرن بیستم ریچارد فاینمن (1) کتاب مقدس (1) کتاب منطق اکتشاف (1) کتاب نبرد دین با علم (1) کتاب پایان ایمان (1) کتابخوانی (1) کتاب‌ انسان خردمند. (1) کره زمین (1) کره مریخ (1) کریستوفر اریک هیچنز (1) کریستوفر هیچنز (1) کشتار در اسلام (1) کشتار-صدر-اسلام (1) کفر (1) کوانتوم (1) کودک آزاری (1) کَفَرناحوم (1) کیارستمی (1) کیم کارداشیان (1) کیهان شناسی (1) گربه شرودینگر (1) گروه تلگرام (1) گزیده کتاب (1) گسترش اسلام (1) گیگانتوپیتکوس (1) یازده دقیقه (1) یان مارتل (1) یهودی (1) یهودیت (1) یونس (1) یوگا (1) ﮐﻮﭘﺮﻧﯿﮏ (1) ﺍﺷﺮف ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ (1) ﺩﺍﺭﻭﯾﻦ (1) ﻓﺮﻭﯾﺪ (1)

صفحات