فلسفه زندگی ژید را می توان در 15 اصل گنجانید . این اصول را با رعایت تقدم و تأخر منطقی می توان بدین صورت تنظیم و ارائه کرد :
1 . خدای متشخص انسان وار وجود ندارد .
2 . لوازم وجود خدای متشخص انسان وار هم وجود ندارد ( مانند هدف داری آفرینش جهان، نوع انسان یا یک انسان خاص، تعیین تکلیف یا تکالیفی برای انسانها، اینکه پاداش و کیفری باشد، کارهایی مصداق اطاعت و کارهایی مصداق معصیت خدا باشد و ... )
3 . نه فقط چون خدای متشخص انسان وار وجود ندارد من انسان تکلیف الاهی بر عهده ندارم هیچ انسان دیگری نیز حق ندارد برای من تعیین تکلیف کند .
4 . حال که نه خدا تکلیف من انسان را معین کرده نه انسانهای دیگر هر که باشند حق دارند که برای من تعیین تکلیف کنند، فقط این شق می ماند که خودم برای خودم تعیین تکلیف کنم و این یعنی زندگی اصیل.
5 . در سرزمینی که تکلیف مرا در آن هیچ کس نه خدا نه هیچ انسانی تعیین نکرده است و یا نمی تواند بکند من هم کاملا آزادم هم کاملا مسئول و هم کاملا تنها و چون چنین است دست به گزینش زدن هراس آور است .
6 . این آزادی در گزینش علی رغم هراس آوری و پرهزینه بودنش و نیز علی رغم گریز ناپذیری و ضرورت داشتنش میوه نیکویی دارد و آن خود شکوفایی و تفّرد یابی است .
7 . جایگاه این خودشکوفایی و تفرد یابی این زندگی دنیوی است چون زندگی پس از مرگی در کار نیست .
8 . برای اینکه قدردان این زندگی کوتاه باشیم شرط اول قدم آن است که آن را صرف پرداختن به رازها که در بابشان امکان حصول یقین نیست نکنیم .
9 . حال که کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ باید در افسون گل سرخ شناور باشیم به تعبیر دیگر مصلحت دید من آن است که یاران همه کار بگذارند و پی شادی و لذت گیرند .
10 . اما زندکی فقط حال است که واقعیت دارد و بنابراین فقط در ظرف حال است که میتوان سراغ شادی و لذت را گرفت .
11 . رمز شادی و لذت در دلبستگی و وابستگی نداشتن یعنی در وارستگی است باید به چیزی دل نبندم تا از همه چیز لذت عائدم شود . وارستگی و آزادگی از هر چه رنگ تعلق بگیرد کلید دستیابی به شادی و لذت است .
12 . وابستگی و دلبستگی به هیچ چیز خاص نداشتن و در عین حال همه چیز را دوست داشتن و پذیره شدن و استقبال کردن و خوش آمد گفتن همان عشق است .به بیان دیگر وارستگی از همه چیز همان و عشق به همه چیز همان .
13 . برای اینکه بتوانم به همه چیز یکسان عشق بورزم و هر چه را پیش آید بپذیرم چاره ای جز این نیست که خودگزین و خودپرست نباشم و الّا ناگفته پیداست که تنها از منظر سود و ضرر شخصی به جهان خواهم نگریست و و موجودات را به سود رسان و زیان آور تقسیم خواهم کرد و با این تقسیم بندی نخستین چیزی که از میان برمیخیزد عشق عام است .
14 . تیشه به ریشه خود پرستی زدن علاوه بر شادی و خوشی ، موجب زایش اخلاق نیز می شود .
15 . عشق عام علاوه بر اینکه زاییده خودناپرستی است زاییده خداپرستی نیز هست (خدای نامتشخص) چرا که عشق عام به معنای عشق به همه موجودات و به عبارت دیگر عشق به جهان است و جهان همان طور که اسپینوزا می گوید نام دیگری است برای خدا .
پل گیوم آندره ژید (به فرانسوی: Paul Guillaume André Gide) (۱۸۶۹ - ۱۹۵۱) نویسندهٔ فرانسوی و برنده جایزه ادبی نوبل در سال ۱۹۴۷ بود.
آندره ژید نویسندهٔ نامدار فرانسوی، که مدت نیم قرن حضوری نمایان در عرصهٔ ادب فرانسه داشت و تأثیر شگفت آور نوشتههایش در سالهای پس از جنگ جهانی براکثر مخاطبان و به ویژه بر نسل جوان انکارناپذیر است، به سال ۱۸۶۹ در پاریس، چشم به جهان گشود. پدرش استاد حقوق و مادرش دختر یکی از بورژواهای ثروتمند نرماندی بود. ژید در خانوادهای پایبند به سنتهای مذهب پروتستان پرورش یافت و سالهای نوجوانی و جوانی او، تحت تأثیر این موضوع قرار گرفت. در کودکی، به سبب بیماری نتوانست به طور منظم به تحصیل در مدرسه ادامه دهد. اما از آنجا که در خانوادهای علاقهمند به علم و فرهنگ میزیست، توانست این کمبود را به خوبی کنترل کند و در خانه به تحصیل ادامه دهد. پس از مرگ پدر به سال ۱۸۸۰، سرپرستی او به مادر دقیق و سختگیرش واگذار شد که با توجه و دلسوزی بیش از اندازه، پسر را به ستوه آورده بود. در این سالها، ژید در محیطی زنانه میزیست. در پانزده سالگی، با عشقی بیآلایش و عرفانی، به دخترخالهاش، مادلن روندو دل بست. این دلبستگی در سال ۱۸۹۵ به ازدواج انجامید و به رغم تمایلات دیگرگون جنسی ژید، آن دو تا سال ۱۹۳۸ (سال مرگ مادلن)، سعادتمندانه در کنار یکدیگر زیستند.
ژید فعالیت ادبی خود را در بیست و دو سالگی (۱۸۹۱) آغاز کرد. از آنجا که به یاری بخت، از رفاه مالی برخوردار بود و نیازی به کار کردن نداشت، توانست با فراغ بال به نوشتن بپردازد و از پشتیبانی معنوی نویسندگان و شاعرانی چون پیر لوییس، پل والری، و استفان مالارمه بهرهمند شود. به ویژه دوستی او با مالارمه، سبب شد که در آغاز کار، به مکتب سمبولیسم روی آورد. مهمترین آثار او در این دوران، عبارتاند از: یادداشتهای روزانه آندره والتر، شهرهای آندره والتر، رسالهٔ نرگس و سفر اورین. اما طولی نکشید که از این مکتب رویگردان شد و او نیز مانند مونتی، روسو و استندال، زندگی انسان را موضوع آثار خود قرارداد و با تجزیه و تحلیل مداوم و مستمر مسائل عاطفی و روانی خویش، کوشید تا از خواستها، نیازها، اضطرابها، ضعفها، توانمندیها و پیچیدگیهای روح بشر، پرده بردارد.
ژید در ۲۴ سالگی (۱۸۹۳) در حالی که به شدت بیمار بود و میپنداشت که زندگیاش با خطری جدی روبهروست، به تونس رفت. اما دو سال بعد (۱۸۹۵)، هنگامی که از آفریقای شمالی به فرانسه بازگشت، تغییری ژرف در او پدید آمده بود و جدا از بهبود کامل، از بسیاری از قید و بندهای جسمی و روحی رهایی یافته بود. از این پس، دست به نوشتن آثاری زد که از تجربیاتی سرچشمه میگرفت گه از او «موجودی تازه» ساخته بودند. از میان این آثار، میتوان به مائدههای زمینی(۱۸۹۷) ضد اخلاق(۱۹۰۲) و در تنگ (۱۹۰۹) اشاره کرد. اما کتابی که مایهٔ موفقیت او شد، دخمههای واتیکان بود که به سبب لحن جسورانهاش، شهرتی ناگهانی برایش به ارمغان آورد.
ژید مانند بسیاری از افراد، برای توجیه امیال خویش در برابر محرمات مذهبی، فلسفهای بنیاد نهاد.
وی در سال ۱۸۹۷ در کتاب مائدههای زمینی، فلسفهٔ پرشور و زیبایی را بنیان نهاد. این کتاب در آغاز مورد استقبال واقع نشد، به طوری که در طول ۱۰ سال تنها ۵۰۰ نسخه از آن فروش رفت، با اینکه از آثار دوره جوانی نویسندست، وی تقریباً تمام آنچه را که میتوان فلسفه وی نامید در آن گنجاندست، و هرچه بعداً نوشته در تعقیب اندیشههایی است که در این کتاب بیان گردیده، یعنی امتناع از هر گونه وابستگی و قید و بند و ستایش شور و عشق و نگاهی هر لحظه نو به تمام جلوههای هستی.
آندره در سال ۱۹۴۷ و زمانی که هفتاد و هشت ساله بود، برندهٔ جایزه ادبی نوبل شد.
تا زمان مرگش (۱۹ فوریه ۱۹۵۱)، بحث و جدلهای فراوانی پیرامون شخصیت و نفوذ او در جریان بود و «سیل انتقاد» از چپ و راست، کمونیستها و کاتولیکها، تا لب گور او را دنبال میکرد.
آندره ژید |
2 . لوازم وجود خدای متشخص انسان وار هم وجود ندارد ( مانند هدف داری آفرینش جهان، نوع انسان یا یک انسان خاص، تعیین تکلیف یا تکالیفی برای انسانها، اینکه پاداش و کیفری باشد، کارهایی مصداق اطاعت و کارهایی مصداق معصیت خدا باشد و ... )
3 . نه فقط چون خدای متشخص انسان وار وجود ندارد من انسان تکلیف الاهی بر عهده ندارم هیچ انسان دیگری نیز حق ندارد برای من تعیین تکلیف کند .
4 . حال که نه خدا تکلیف من انسان را معین کرده نه انسانهای دیگر هر که باشند حق دارند که برای من تعیین تکلیف کنند، فقط این شق می ماند که خودم برای خودم تعیین تکلیف کنم و این یعنی زندگی اصیل.
5 . در سرزمینی که تکلیف مرا در آن هیچ کس نه خدا نه هیچ انسانی تعیین نکرده است و یا نمی تواند بکند من هم کاملا آزادم هم کاملا مسئول و هم کاملا تنها و چون چنین است دست به گزینش زدن هراس آور است .
6 . این آزادی در گزینش علی رغم هراس آوری و پرهزینه بودنش و نیز علی رغم گریز ناپذیری و ضرورت داشتنش میوه نیکویی دارد و آن خود شکوفایی و تفّرد یابی است .
7 . جایگاه این خودشکوفایی و تفرد یابی این زندگی دنیوی است چون زندگی پس از مرگی در کار نیست .
8 . برای اینکه قدردان این زندگی کوتاه باشیم شرط اول قدم آن است که آن را صرف پرداختن به رازها که در بابشان امکان حصول یقین نیست نکنیم .
9 . حال که کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ باید در افسون گل سرخ شناور باشیم به تعبیر دیگر مصلحت دید من آن است که یاران همه کار بگذارند و پی شادی و لذت گیرند .
10 . اما زندکی فقط حال است که واقعیت دارد و بنابراین فقط در ظرف حال است که میتوان سراغ شادی و لذت را گرفت .
11 . رمز شادی و لذت در دلبستگی و وابستگی نداشتن یعنی در وارستگی است باید به چیزی دل نبندم تا از همه چیز لذت عائدم شود . وارستگی و آزادگی از هر چه رنگ تعلق بگیرد کلید دستیابی به شادی و لذت است .
12 . وابستگی و دلبستگی به هیچ چیز خاص نداشتن و در عین حال همه چیز را دوست داشتن و پذیره شدن و استقبال کردن و خوش آمد گفتن همان عشق است .به بیان دیگر وارستگی از همه چیز همان و عشق به همه چیز همان .
13 . برای اینکه بتوانم به همه چیز یکسان عشق بورزم و هر چه را پیش آید بپذیرم چاره ای جز این نیست که خودگزین و خودپرست نباشم و الّا ناگفته پیداست که تنها از منظر سود و ضرر شخصی به جهان خواهم نگریست و و موجودات را به سود رسان و زیان آور تقسیم خواهم کرد و با این تقسیم بندی نخستین چیزی که از میان برمیخیزد عشق عام است .
14 . تیشه به ریشه خود پرستی زدن علاوه بر شادی و خوشی ، موجب زایش اخلاق نیز می شود .
15 . عشق عام علاوه بر اینکه زاییده خودناپرستی است زاییده خداپرستی نیز هست (خدای نامتشخص) چرا که عشق عام به معنای عشق به همه موجودات و به عبارت دیگر عشق به جهان است و جهان همان طور که اسپینوزا می گوید نام دیگری است برای خدا .
پل گیوم آندره ژید (به فرانسوی: Paul Guillaume André Gide) (۱۸۶۹ - ۱۹۵۱) نویسندهٔ فرانسوی و برنده جایزه ادبی نوبل در سال ۱۹۴۷ بود.
آندره ژید نویسندهٔ نامدار فرانسوی، که مدت نیم قرن حضوری نمایان در عرصهٔ ادب فرانسه داشت و تأثیر شگفت آور نوشتههایش در سالهای پس از جنگ جهانی براکثر مخاطبان و به ویژه بر نسل جوان انکارناپذیر است، به سال ۱۸۶۹ در پاریس، چشم به جهان گشود. پدرش استاد حقوق و مادرش دختر یکی از بورژواهای ثروتمند نرماندی بود. ژید در خانوادهای پایبند به سنتهای مذهب پروتستان پرورش یافت و سالهای نوجوانی و جوانی او، تحت تأثیر این موضوع قرار گرفت. در کودکی، به سبب بیماری نتوانست به طور منظم به تحصیل در مدرسه ادامه دهد. اما از آنجا که در خانوادهای علاقهمند به علم و فرهنگ میزیست، توانست این کمبود را به خوبی کنترل کند و در خانه به تحصیل ادامه دهد. پس از مرگ پدر به سال ۱۸۸۰، سرپرستی او به مادر دقیق و سختگیرش واگذار شد که با توجه و دلسوزی بیش از اندازه، پسر را به ستوه آورده بود. در این سالها، ژید در محیطی زنانه میزیست. در پانزده سالگی، با عشقی بیآلایش و عرفانی، به دخترخالهاش، مادلن روندو دل بست. این دلبستگی در سال ۱۸۹۵ به ازدواج انجامید و به رغم تمایلات دیگرگون جنسی ژید، آن دو تا سال ۱۹۳۸ (سال مرگ مادلن)، سعادتمندانه در کنار یکدیگر زیستند.
ژید فعالیت ادبی خود را در بیست و دو سالگی (۱۸۹۱) آغاز کرد. از آنجا که به یاری بخت، از رفاه مالی برخوردار بود و نیازی به کار کردن نداشت، توانست با فراغ بال به نوشتن بپردازد و از پشتیبانی معنوی نویسندگان و شاعرانی چون پیر لوییس، پل والری، و استفان مالارمه بهرهمند شود. به ویژه دوستی او با مالارمه، سبب شد که در آغاز کار، به مکتب سمبولیسم روی آورد. مهمترین آثار او در این دوران، عبارتاند از: یادداشتهای روزانه آندره والتر، شهرهای آندره والتر، رسالهٔ نرگس و سفر اورین. اما طولی نکشید که از این مکتب رویگردان شد و او نیز مانند مونتی، روسو و استندال، زندگی انسان را موضوع آثار خود قرارداد و با تجزیه و تحلیل مداوم و مستمر مسائل عاطفی و روانی خویش، کوشید تا از خواستها، نیازها، اضطرابها، ضعفها، توانمندیها و پیچیدگیهای روح بشر، پرده بردارد.
ژید در ۲۴ سالگی (۱۸۹۳) در حالی که به شدت بیمار بود و میپنداشت که زندگیاش با خطری جدی روبهروست، به تونس رفت. اما دو سال بعد (۱۸۹۵)، هنگامی که از آفریقای شمالی به فرانسه بازگشت، تغییری ژرف در او پدید آمده بود و جدا از بهبود کامل، از بسیاری از قید و بندهای جسمی و روحی رهایی یافته بود. از این پس، دست به نوشتن آثاری زد که از تجربیاتی سرچشمه میگرفت گه از او «موجودی تازه» ساخته بودند. از میان این آثار، میتوان به مائدههای زمینی(۱۸۹۷) ضد اخلاق(۱۹۰۲) و در تنگ (۱۹۰۹) اشاره کرد. اما کتابی که مایهٔ موفقیت او شد، دخمههای واتیکان بود که به سبب لحن جسورانهاش، شهرتی ناگهانی برایش به ارمغان آورد.
ژید مانند بسیاری از افراد، برای توجیه امیال خویش در برابر محرمات مذهبی، فلسفهای بنیاد نهاد.
وی در سال ۱۸۹۷ در کتاب مائدههای زمینی، فلسفهٔ پرشور و زیبایی را بنیان نهاد. این کتاب در آغاز مورد استقبال واقع نشد، به طوری که در طول ۱۰ سال تنها ۵۰۰ نسخه از آن فروش رفت، با اینکه از آثار دوره جوانی نویسندست، وی تقریباً تمام آنچه را که میتوان فلسفه وی نامید در آن گنجاندست، و هرچه بعداً نوشته در تعقیب اندیشههایی است که در این کتاب بیان گردیده، یعنی امتناع از هر گونه وابستگی و قید و بند و ستایش شور و عشق و نگاهی هر لحظه نو به تمام جلوههای هستی.
آندره در سال ۱۹۴۷ و زمانی که هفتاد و هشت ساله بود، برندهٔ جایزه ادبی نوبل شد.
تا زمان مرگش (۱۹ فوریه ۱۹۵۱)، بحث و جدلهای فراوانی پیرامون شخصیت و نفوذ او در جریان بود و «سیل انتقاد» از چپ و راست، کمونیستها و کاتولیکها، تا لب گور او را دنبال میکرد.