برتراند راسل و فردریک کاپلستون معروف در سال ۱۹۴۸ در رادیو بیبیسی با یکدیگر مناظره ای انجام دادند در مورد وجود خدا. نیاز به توضیح نیست که راسل در مقابل خدا موضعش ندانمگرایانه (لاادری) است و کاپلستون موضعش مثبت.
مبحث : برهان اخلاقی
🔴 راسل: شما حالا دارید میگویید که منظور از خدا عبارت است از هر آنچه خوب است یا حاصل جمع خوبی ها ، یا منظومه چیز های خوب، و لذا وقتی که فلان جوان فلان چیز خوب را دوست میدارد ، در حقیقت خدا را دوست میدارد. آیا منظور شما همین است؟ چون اگر همین باشد محتاج به کمی استدلال خواهد بود.
⭕️ کاپلستون: منظور من البته این نیست که خدا ، به آن معنی که طرفداران وحدت وجود میگویند ، حاصل جمع یا منظومهٔ همه چیز های خوب است ؛ من وحدت وجودی نیستم ، ولیکن عقیده دارم که هر امر خوبی لحمه ای از ذات الهی است و از ذات الهی ناشی میشود ، به طوری که ، به یک معنی ، آن آدمی که امر حقیقتا خوب را دوست میدارد ، خدا را دوست میدارد ، ولو اینکه اصلا به خدا توجهی نداشته باشد. ولی البته قبول دارم که اعتبار این تعبیر از رفتار فرد ، مسلما متکی بر قبول وجود خداست.
🔴 راسل: بله ولی این همان مطلبی است که باید اثبات شود.
⭕️ کاپلستون: همین طور است ، و من برهان مابعدطبیعی را وافی به این مقصود میدانم، منتها ما در این خصوص اختلاف نظر داریم.
🔴 راسل: ملاحضه کنید ، من به نظرم بعضی چیز ها خوبند و بعضی چیز های دیگر بد اند. من چیز هایی را که خوبند ، چیز هایی که گمان میکنم خوبند ، دوست میدارم و از چیز هایی که گمان میکنم بد اند بیزارم. من نمیگویم که این چیز ها به این دلیل خوبند که در خوبی ذات الهی سهیم اند.
⭕️ کاپلستون: درست ، ولی توجیه شما برای تمایز خوبی و بدی چیست؟ یا اینکه این تمایز را چگونه به نظر می آورید؟
🔴 راسل: توجیه من در این خصوص بیش از توجیه تمایز بین آبی و زرد نیست. توجیه من برای تمایز بین آبی و زرد چیست؟ من میبینم که این دو با هم فرق دارند.
⭕️ کاپلستون: خوب من قبول دارم ، این توجیه بسیار عالی است ، شما آبی و زرد را از راه دیدن تمیز میدهید ، خوبی و بدی را از چه راهی تمیز میدهید؟
🔴 راسل: از راه احساس
⭕️ کاپلستون: از راه احساس. خوب ، من هم همین را میخواستم بدانم. شما فکر میکنید که خوبی و بدی فقط به احساس شما راجع اند؟
🔴 راسل: خوب ، چرا یک چیز زرد به نظر میرسد ویک چیز آبی. من از دولت سر فیزیکدان ها میتوانم به این سؤال تا کمابیش جواب بدهم. در خصوص اینکه چرا من یک چیز را خوب میدانم و یک چیز دیگر را بد ، احتمالا جوابی از همین قبیل هست ، منتها هنوز به آن صورت حلاجی نشده است و من نمیتوانم چنین جوابی به شما بدهم.
⭕️ کاپلستون: خوب ، بگذارید طرز رفتار فرمانده بازداشتگاه بلزن را به عنوان مثال در نظر بگیریم. این طرز رفتار به نظر من و شما نامطلوب میآید. در نظر آدولف هیتلر ظاهرا این رفتار خوب و مطلوب بوده است ، تصور میکنم که شما ناچار خواهید بود اذعان کنید که این طرز رفتار برای هیتلر خوب بوده است و برای شما بد.
🔴 راسل: نه من تا حد پیش نمیروم. منظور این است که به نظر من مردم ممکن است در این مورد هم مثل سایر موارد اشتباه کنند. اگر شما یرقان داشته باشید چیزهایی را زرد میبینید که زرد نیستند. شما اشتباه میکنید.
⭕️ کاپلستون: بله آدم ممکن است اشتباه کند ولی اگر قضیه فقط مربوط به عاطفه و احساس باشد باز هم آدم اشتباه میکند؟ هیتلر قطعا تنها کسی بود که میتوانست در خصوص عواطف خودش حکم کند.
🔴 راسل: کاملا صحیح است که بگوییم آن طرز رفتار موافق عواطف هیتلر بود. اما در خصوص تأثیر آن در میان دیگران چیزهای مختلف میتوان گفت. میتوان گفت که اگر فلان چیز فلان تأثیر را بر عواطف هیتلر دارد ، آن وقت خود هیتلر تأثیر کاملا متفاوتی بر عواطف دیگران دارد.
⭕️ کاپلستون: قبول. پس در این صورت هیچ محک عینی خارج از احساسات برای محکوم کردن طرز رفتار فرماندهٔ بلزن وجود ندارد؟
🔴 راسل: نه بیش از آنچه برای آدم کور رنگ وجود دارد ، که عینا در همچو وضعی است. ما آدم کور رنگ را چرا عقلا محکوم میکنیم؟ نه برای این است که در اقلیت است؟
⭕️ کاپلستون: من میگویم برای اینکه همچو آدمی فاقد یک چیزی است که قاعدتا جزء طبیعت آدم است.
🔴 راسل: بله ، اما اگر در اکثریت بود همچو حرفی نمیزدیم؟
⭕️ کاپلستون: پس شما میگویید که خارج از احساس هیچ محکی وجود ندارد که ما به کمک آن تمایز بین رفتار فرماندهٔ بلزن و مثلا «سر استافورد کریپس» یا «اسقف کانتربوری» را از هم تمیز بدهیم؟
🔴 راسل: احساس در اینجا قدری بیش از اندازه ساده شده است. ما باید اثرات اعمال و احساسات خودمان نسبت به آن اثرات را هم به حساب بیاوریم. میشود اینطور استدلال کرد که فلان نوع رویداد ها از نوعی هستند که آدم دوست دارد و بهمان نوع از نوعی که آدم دوست ندارد. بعد باید اثرات اعمال را به حساب بیآورید. شما خیلی راحت میتوانید بگویید که اثرات اعمال فرماندهٔ بلزن دردناک و نامطبوع است.
⭕️ کاپلستون: موافقم، برای همهٔ آدم های بازداشتگاه خیلی دردناک و نامطبوع بوده است.
|
مناظره لرد برتراند راسل و فردریک کاپلستون |
🔴 راسل: بله ، ولی نه تنها برای آدم های بازداشتگاه بلکه برای آدم های بیرون هم که دربارهٔ این اعمال فکر کرده اند دردناک بوده است.
⭕️ کاپلستون: بله، در عالم تخیل کاملا درست است. اما نکتهٔ مورد نظر من همین است. من با آن اعمال موافق نیستم و میدانم که شما هم موافق نیستید. ولی من نمیفهمم که شما بر اساس چه دلیلی با آن موافق نیستید، چون که آن اعمال بالاخره برای خود فرماندهٔ بلزن که خوشایند بوده اند.
🔴 راسل: بله ، ولی من در این مورد بیش از مورد ادراک رنگ احتیاج به دلیل ندارم. بعضی از مردم هستند که خیال میکنند همه چیز زرد است ، بعضی مردم یرقان دارند ، و من با این مردم موافق نیستم. من نمیتوانم ثابت کنم که همه چیز زرد نیست ، دلیلی برای اثبات این موضوع در دست نیست ، ولی بیشتر مردم با من موافقند که همه چیز زرد نیست ، و بیشتر مردم هم با من موافقند که فرماندهٔ بلزن اشتباه میکرد.
⭕️ کاپلستون: ببینم ، شما به تعهد اخلاقی قایل هستید؟
🔴 راسل: جواب این سؤال خیلی مفصل است ، در عمل - بله. از لحاظ نظری ، باید تعهد اخلاقی را به دقت تعریف کنم.
⭕️ کاپلستون: خوب ، شما فکر میکنید کلمه «باید» فقط حاکی از یک طنین اخلاقی است؟
🔴 راسل: نه من چنین چیزی نمیگویم ، چون همانطور که لحظه ای پیش میگفتم باید باید اثرات قضیه را هم به حساب آوریم ، و من گمان میکنم که رفتار صحیح آن رفتاری است که در بین همهٔ اعمال ممکن منجر به پدید آمدن بزرگترین تفاضل ارزش ذاتی بشود ، و انسان باید در حکم دادن به صحت امور نتایج احتمالی کار را هم به حساب آورد.
⭕️ کاپلستون: خوب ، من مسئله تعهد اخلاقی را برای این پیش کشیدم که فکر کردم از آن راه میتوانیم به موضوع وجود خدا نزدیک بشویم. اکثریت عظیم نژاد بشر قایل به تمایز صواب و خطا هستند و همیشه بوده اند ، به نظر من این اکثریت نسبت به یک تعهد در عالم اخلاق آگاهی دارند. عقیده من این است که بهترین توجیه ادراک ارزش ها و آگاهی نسبت به قانون اخلاقی یا تعهد اخلاقی عبارت است از فرض یک مبنای فراتر از حس برای ارزش ها و فرض وجود یک وضع کنندهٔ قانون اخلاقی. منظور من از «وضع کنندهٔ قانون اخلاقی» کسی است که به میل و اختیار خود قانون اخلاقی را وضع کرده باشد. در حقیقت به نظر من آن دسته از منکرین متجدد که در جهت عکس استدلال کرده اند ، یعنی گفته که «خدا نیست ، لذا ارزش مطلق نیست ، لذا قانون مطلق نیست» حرفشان کاملا منطقی است.
🔴 راسل: مناز کلمه «مطلق» خوشم نمیآید. من فکر نمیکنم که هیچچیز مطلقی وجود داشته باشد ،هر چه میخواهد باشد ، مثلا همین قانون اخلاقی مدام در حال تغییر است. در یکی از مراحل تکامل نوع بشر تقریبا همه عقیده داشتند که آدمخواری از فرائض است.
⭕️ کاپلستون: ولی به نظر من اختلاف در احکام اخلاقی جزئی برهان قاطعی بر ضد کلیت قانون اخلاقی نمیشود. بگذارید که یک لحظه فرض کنیم که ارزش های اخلاقی مطلق وجود دارند. حتی بر اساس چنین فرضی هم باید انتظار داشت که گروه های مختلف مردم برداشت های متفاوتی از این ارزش ها داشته باشند.
🔴 راسل: من متمایل به این فکر هستم که کلمه باید ، یعنی احساسی که آدم نسبت به این کلمه دارد ، انعکاسی است از آنچه پدر و مادر یا لله و دایه به او گفته اند.
⭕️ کاپلستون: ولی من گمان نمیکنم که موضوع «باید» را فقط به وسیله پدر و مادر یا لله و دایه بشود توجیه کرد. من حقیقتا نمیدانم که این مفهوم را جز به عبارت خود به چه صورتی میتوان به کسی منتقل کرد. به نظر من اگر یک نظام اخلاقی بر عهده وجدان بشری باشد ، چنین نظامی سوای وجود خدا غیر قابل فهم خواهد بود.
🔴 راسل: پس شما ناچارید که یکی از این دو چیز را بگویید. یا خدا فقط با عدهٔ کمی از مردم حرف میزند - از جمله شخص جنابعالی - یا اینکه خدا موقع حرف زدن با وجدان مردمان وحشی چیز هایی به آنها میگوید که حقیقت ندارد.
⭕️ کاپلستون: ملاحضه کنید ، من نمیگویم که خدا دستورات اخلاقی را به صورت املاء به وجدان میگوید. مسلما تصور بشر از محتوی قانون اخلاقی بستگی زیادی با تربیت و محیط دارد. و هر فردی برای تعیین اعتبار اندیشه های اخلاقی گروه اجتماعی خود باید عقل خود را به کار برد. اما امکان انتقاد از قانون اخلاقی مختار مبتنی بر این فرض است که یک معیار عینی وجود دارد ، که یک نظام اخلاقی آرمانی هست، که خود را تحمیل میکند ( منظورم این است که جنبهٔ اجباری آن مورد قبول است ) من فکر میکنم که قبول چنین نظام اخلاقی آرمانی ای مستلزم قبول امر ممکن است. یعنی حاکی از وجود یک مبنای واقعی برای خداست.
🔴 راسل: ولی به نظر من اینطور میرسد که واضع قانون همیشه پدر و مادر آدم بوده اند یا آدم هایی مثل آنها. از این قبیل واضعین قانون در این عالم خاکی فراوان بوده اند، و اینجا معلوم میشود که وجدان اشخاص در مکان ها و زمان های مختلف چرا به این شدت تفاوت میکند.
⭕️ کاپلستون: چیزی که از اینجا معلوم میشود عبارت است توجیه تفاوت در ادراک ارزش های اخلاقی جزئی ،که در غیر این صورت غیر قابل توضیح است. چیزی که معلوم میشود عبارت است توجیه تغییراتی در هیولای قانون اخلاقی که در دستورات اخلاقی مورد قبول ملت های مختلف و افراد مختلف صورت میگیرد ، اما صورت آن ، آن چیزی که «کانت» اسمش را واجب قطعی میگذارد ، آن «باید» من حقیقتا نمیفهمم که چگونه آن مفهوم به وسیلهٔ مادر یا دایه قابل انتقال میتواند باشد ؛ چون تا آنجا که من میبینم هیچ زبان و عبارت ممکنی وجود ندارد که به آن وسیله بشود این مفهوم را توضیح داد. این مفهوم به عبارتی غیر از خودش قابل تعریف نیست ، زیرا همین که شما این مفهوم را به عبارتی غیر از خودش تعریف کنید ، آن را توجیه کرده اید و دیگر یک «باید» اخلاقی نیست ، چیز دیگری است.
🔴 راسل: به نظر من معنی «باید» عدم رضایت خیالی یک شخص است. ممکن است عدم رضایت خیالی خدا باشد ، ولی به هر حال عدم رضایت خیالی یک شخص است. من فکر میکنم معنی «باید» همین است.
⭕️ کاپلستون: به نظر من آنچه به آسانی از راه تربیت و محیط قابل توجیه است عادات خارجی و منعیات و این قبیل چیزهاست ؛ اما اینها به نظر من جزء چیزی است که من اسمش را هیولای قانون ، یا محتوی قانون میگذارم. اما مفهوم خود «باید» به وسیله رئیس قبیله یا هیچ شخص دیگری قابل انتقال نیست ، زیرا عبارت دیگری که بتواند ناقل این مفهوم باشد وجود ندارد. به نظر من این قضیه تماما [ راسل کلام کاپلستون را قطع میکند ... ]
🔴 راسل: ولی من دلیلی برای این حرف نمی بینم. همه ما موضوع انعکاس مشروط را میدانیم. میدانیم که اگر یک حیوان را عادتا به خاطر یک نوع کار به خصوص مجازات کنند ، حیوان از آن کار خودداری خواهد کرد. من فکر نمیکنم که علت خودداری حیوان این باشد که پیش خودش استدلال کند که «اگر بکنم صاحب عصبانی میشود» حیوان احساس میکند که این کار را «نباید» کرد. در مورد خودمان هم همین کار را میتوانیم بکنیم و نه بیش از این.
⭕️ کاپلستون: من دلیلی نمی بینم که فرض کنیم حیوان نسبت به تعهد اخلاقی آگاهی دارد ، و وقتی که حیوان فرمان ما را اطاعت نمیکند ما مسلما او را اخلاقا مسئول نمیدانیم. ولیکن آدم نسبت به تعهد اخلاقی و ارزش ها آگاهی دارد. من دلیلی نمی بینم که فرض کنیم انسان را هم میتوان مانند حیوان «مشروط» کرد ، و فکر نمیکنم که اگر هم بخواهیم بتوانیم این کار را بکنیم. اگر روانشناسی رفتاری صحیح میبود در آن صورت هیچ فرق عینی بین نرون امپراتور و فرانسیس قدیس وجود نمیداشت. آقای لرد راسل ، من از این احساس ناگزیرم که شما فرماندهٔ بلزن را اخلاقا مسئول میدانید و خود شما تحت تأثیر هیچ شرایطی به آن صورت عمل نمیکردید ، ولو اینکه تصور میکردید ، یا دلیلی میداشتید که تصور کنید ، که تفاضل خوشبختی نژاد بشر به واسطهٔ آن طرز رفتار وحشتناک یک عده آدم ممکن است بیشتر بشود.