حضرت محمد به ماريه علاقه شديدی داشت .
چون ماريه کنيز او بود و حضرت محمد نمی توانست شب معينی را به ماريه اختصاص دهد ، گهگهاه در نيمه های شب به بهانه های مختلف از خانه زنان خود بيرون می آمد و در ميآن نخلستانی که اقامتگاه ماريه بود ، بديدن ماريه می رفت .
روزی که نوبت "حفصه" دختر عمر بود ، حضرت محمد به خانه حفصه رفت . حفصه برای انجام کاری به خانه مادر خود رفته بود .
حضرت محمد کس به دنبال ماريه فرستاد و ماريه در منزل حفصه پيش محمد آمد و مدتی با او بود .
وقتی حفصه بازگشت ، حس کرد که حضرت محمد در خانه تنها نيست . بيرون منزل ماند تا ماريه از منزل خارج شد .
حفصه گريه کنان نزد محمد آمد و گفت :
" کسی را که پيش تو بود ديدم . به خدا تو به من توهين کردی که در منزل من با ماريه گذراندی . اگر من از نظر تو خوار نبودم اين چنين با من نمی کردی ."
حضرت محمد در صدد دلجوئی از حفصه برآمد و قسم يآد کرد که از آن پس ماريه بر او حرام باشد .
از حفصه نيز خواست که درباره اين مطلب با ساير زنان محمد صحبتی نکند . ولی حسادت ، حفصه را برانگيخت تا داستان را با عايشه در ميان گذارد
عايشه نيز روزی به کنايه به حضرت محمد فهماند که از جريان مطلع است .
حضرت محمد و کنیزش ماریه و آیات نازله در قرآن |
همين امر موجب پيدا شدن آيه 3 از سوره تحريم در قرآن گرديد :
" هنگامی که پيغمبر با بعضی از زنان خود سخنی محرمانه گفت و همين که ديگران را از آن خبر داد و الله پيغمبر را آگاه ساخت. قسمتی از آن را با زن خود گفت و از قسمت ديگر چشم پوشيد . و وقتی آن را به زن اطلاع داد گفت چه کسی آن را به تو خبر داد گفت دانای رازدان " ( قرآن. سوره تحريم . آيه 3)
چند روزی از اين جريان گذشت . حضرت محمد از فکر ماريه غافل نمی شد . ولی قسمی که خورده بود مانع از آن بود که نيم شبی بديدن ماريه برود .
اين مشکل نيز با آيات 1 و 2 از سوره تحريم برطرف شد :
"ای پيغمبر چرا برای جلب رضايت زن های خود آنچه را که خدا بر تو حلال نموده است بر خود حرام میکنی ."
"همانا خداوند سوگندهای شما را بر شما حلال کرد و خدا صاحب اختيآر و مولای شماست . "( قرآن. سوره تحريم . آيه 1 . 2 )
به دستور الله ، محمد سوگند خود را فراموش کرد و ديدارهای نيم شبانه از ماريه را کمافی السابق از سر گرفت .
پس از آنکه ماريه فرزند پسری به نام ابراهيم برای محمد آورد ، ماريه نيز به جرگه زنان عقدی محمد درآمد و خانه ای مجاور مسجد و شبی به او اختصاص داده شد.( تفسیر جلالین ) (مجمع البیان، امین الاسلام طبرسی؛، جلد 10، صفحه 56 ) ( تفسیر نورالثقلین، ابن جمعة الحویزی، جلد 5، صفحه 367، اسماعیلیان)
👤 نویسنده آرش تفرشی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر